Sunday, January 14, 2007


فردا اولين روز کاري هفته است. از دوشنبه تا چهارشنبه ساعت 13 بايد به 165 نفر توضيح بدم تعطيلات هفته قبلم چطور بوده و از ساعت 13 چهارشنبه تا عصر جمعه بايد به همونا بگم برنامه‌ام براي تعطيلات آخر هفته چيه.

"خداوند شبان من است؛ محتاج به‌هيچ چيز نخواهم بود. در مرتع‌هاي سبز مرا مي‌خواباند. نزد آب‌هاي راحت مرا رهبري مي‌كند. جان مرا برمي‌گرداند و به‌خاطر نام خود به راه‌هاي عدالت هدايتم مي‌نمايد. چون در وادي ساية موت نيز راه روم از بدي نخواهم ترسيد زيرا تو با من هستي؛ عصا و چوب‌دستي تو مرا تسلي خواهد داد. سفره‌اي براي من به حضور دشمنانم مي‌گستراني. سر مرا به روغن تدهين كرده‌اي و كاسه‌ام لبريز شده است. هر آينه نيكويي و رحمت تمام ايام عمرم در پي من خواهد بود و در خانة خداوند ساكن خواهم بود تا ابدالآباد"

اين بخش از کتاب مقدس دقيقا در دنياي امروز محقق شده. موسسه‌هاي اعتباري شبان انسان‌هايي هستند که به‌خاطر داشتن کارت اعتباري براي خريد ميز و صندلي، ماشين آخرين مدل، دستگاه‌هاي پخش موزيک، تلويزيون تخت و هزار درد ديگر (براي آن‌که محتاج به‌هيچ چيز نباشند) حاضرند گوسفنداني "نايس" باشند. دو هفته تعطيلات کريسمس و سال نو در مراتع سبز و نزد آب‌هاي راحت صفا کنند و عصا و چوب شبان آنان را تسلي مي‌دهد.

چه کسي حاضر است خانه خداوند را رها کند و برود خارج؟...

دلم براي خيلي چيزا تنگ شده. اوليش هم خودم...
همه چيز تو يه چشم به‌هم زدن تموم شد...