Friday, March 26, 2004

تو سفر عيدمون به رامسر به اين معماري ديكانستراكشن بر خورديم:



از اون جايي كه معمار اين اثر هنري در دسترس نبود، نتونستيم به فلسفه وجودي اين در تو ارتفاع دو متر و چهل سانتي از سطح زمين بدون هيچ پله اي پي ببريم. فكر كنم طرف پيرو مكتب پوچگرايي بوده...

Friday, March 19, 2004

بوي عيدي...بوي توپ... بوي كاغذ رنگي
بوي تند ماهي دودي وسط سفره نو
بوي ياس جانماز ترمه مادربزرگ

با اينا زمستونو سر ميكنم...
با اينا خستگيمو در ميكنم...

شادي شكستن قلك پول
وحشت كم شدن سكه عيدي از شمردن زياد
بوي اسكناس تا نخورده لاي كتاب

با اينا زمستونو سر ميكنم...
با اينا خستگيمو در ميكنم...

فكر قاشق زدن يه دختر چادر سياه
شوق يك خيز بلند از روي بته هاي نور
برق كفش جفت شده تو گنجه ها

با اينا زمستونو سر ميكنم...
با اينا خستگيمو در ميكنم...

عشق يك ستاره ساختن با دولك
ترس ناتموم گذاشتن جريمه هاي عيد مدرسه
بوي گل محمدي كه خشك شده لاي كتاب

با اينا زمستونو سر ميكنم...
با اينا خستگيمو در ميكنم...

بوي باغچه... بوي حوض... عطر خوب نذري
شب جمعه پي فانوس توي كوچه گم شدن
توي جوي لاجوردي هوس يه آبتني

با اينا زمستونو سر ميكنم...
با اينا خستگيمو در ميكنم...


سال نو مبارك...

Friday, March 05, 2004

امشب كه اومدم خونه اولين شكوفه هاي بهاري رو ديدم. شكوفه هاي كوچيك و سفيدرنگ آلبالو...