Tuesday, May 31, 2005

امام راحل ما جمله بسيار زيبايي دارند در باب اينكه "هرگز از بزرگي كارها نهراسيد كه كارها هرقدر بزرگ باشند در مقابل اراده انسان ناچيز هستند".

اما خدا وكيلي من الان در مقابل بزرگي كارها كم آوردم. اين دوست ما يه چيزي نوشته كه از هر جمله كه هيچ، از هر كلمه اش ميشه يه متن 20 خطي طنز درآورد. از طرفي اين يكي هم داره از كيان مملكت دفاع ميكنه كه فقط كامنتهاش خداست و كلي وقت طلب ميكنه كه واسه هر كامنتش يه متن 200 خطي نوشت!

الان هم در مقابل بزرگي كارها كم آوردم و دارم هر چي اراده كه اون ته ماسيده رو جمع ميكنم حداقل واسه يه جمله از يكيش يه چيزي بنويسم.

Sunday, May 29, 2005

چند وقته كه همش ماموريت ميرم و وقتي هم كه برميگردم يا بايد كانون خانواده رو باد بزنم و يا حال ندارم بنويسم. اين بابا هم كه شده كلكسيون سوژه اين چند وقته. خدا به خاطر اين سستي من در سوژه كردن داداشمون صاف ميبره منو وسط حوري ها حال كنم!

Wednesday, May 11, 2005

گويا بعضي از دوستان بعد از خوندن اون نوشته ما در مورد نوشتن بي‌ناموسي در وبلاگ، از هول حليم افتادن تو ديگ و با زير پا گذاشتن ناموس‌پرستي غياث‌آبادي، يه متن مستهجن سراپا بي‌ناموسي نوشتن. خوشبختانه اهالي ولايت غياث‌آباد فورا پا به‌عرصه گداشتن و هر چي بي‌ناموسيه رو افشا كردن كه خود موجب ايجاد مباحث بنياديني در زمينه ناموس شد. قرائت اين مباحث علمي رو در كامنتدوني اون نوشته رو به‌همه توصيه مي‌كنم.

Saturday, May 07, 2005

به دوستان عزيزي كه مي‌خواستن از فرط خوشي خودكشي كنن ولي به توصيه دوستان و آشنايان قصد دارن به فرداي روشن خودشون خيره بشن پيشنهاد مي‌كنم كه خبط منو نكنن و حتما در هنگام نگاه كردن به فرداهاي روشن از عينك دودي خوب استفاده كنن وگرنه عين من بعدش همينجوري اشكه كه از چشماشون مي‌چكه

توصيه هاي ايمني را جدي بگيريد

Sunday, May 01, 2005

امروز دوباره همون‌جوري شدم. چيزي هست كه از ته دل مي‌خوام بدونم ولي نمي‌شه. چون شايد نبايد بدونم و يا مي‌ترسم كه بدونم. واسه همين يه لوپ احمقانه تو سرم راه افتاده و همينجوري تمام منابع زندگيم رو داره معطل خودش مي‌كنه. يك حلقه خيلي احمقانه... مثل do…loop خيلي احمقانه‌است... نه؟