Wednesday, July 27, 2005

چند روز پيش يكي از اساتيد دوران دانشجويي ليسانس ما در باب مهندسين مشاور فرمودند كه:

مهندسين مشاور در جهان بر دو دسته هستند:

1- آنهايي كه از زنشان مي‌ترسند.

2- آنهايي كه مثل سگ از زنشان مي‌ترسند.

روز زن مبارك!

Friday, July 15, 2005


جناب آقايان عمو هومن، بهزاد و كيارش و يه سري دوستان قديم ديگه تو اين وبلاگ و به‌خصوص بخش كامنت‌ها يه سري مطالب عميق و نيمه‌عميقي در مورد جلاي وطن نوشته‌اند. اگر اون قسمت‌هاي فاشيستي و غير دمكراتيك داستان رو كه شامل فحش، توهين، زير سئوال بردن شخصيت و مرام همديگه، افشاگري‌هاي دختربازي‌هاي زمان بچگي، خنديدن به شكل و شمايل همديگه و ... كه حدود 90% بحث رو تشكيل مي‌داد كنار بذاريم، 10% مابقي بحث عمدتا به‌صورت زير دسته‌بندي مي‌شن:

- دوستان شما خيلي بي‌خود كردين مام وطن رو تنها گذاشتين رفتين.
- ما براساس نص صريح قرآن ‌جلاي وطن كرديم و هجرت ما قابل مقايسه با هجرت رسول اكرم هست.
- اه مگه اينجا ايران نيست؟ كي ما رو گذاشته اينجا تو كانادا؟ اين بچه كيه؟...
- دلمون خواسته كه رفتيم. به تو چه؟...
- و ... (سانسور شده!)

اين آخر كاري عمو كيارش هم داغ كرده و وطن‌پرستي ايراني (بيشتر هومني) رو كامل زير سئوال بردن و به قول دوپونت و دوپونت "از اونم بالاتر" اصلا پنبه ايران رو كلا زده كه جهت اطلاع دوستان عينا نقل مي‌كنم:

"هومن جان, من يک مدتي بود اين سئوال وiسم مطرح بود, ازت خواهش ميکنم منو راهنمايي کن: آقا جريان تو و اين وطن پرستي چيه؟ يعني مي خوام بدونم تو تعريفت از وطن چيه و به چه چيزي افتخار ميکني: اگه منظورت تاريخ و فرهنگ کهن هست, که تمام كشور ها و ملت هاي دنيا يه دوران اوجي داشتن. ملت ما تحفه جدايي نيست !! اگه منظورت فرهنگ (به ديد مفهومي) هست که فکر ميکنم ضرب المثل هاي يک ملت چکيده فرهنگشونه: چيز هايي مثل "ديگي که واسه من نميجوشه بذار کله سگ توش بجوشه", "دروغ مصلحت آميز","کلاه شرعي" و امثالهم که همشون عمق اين فرهنگ رو نشون ميدن, در كنار اينها در نظر بگير: رسوم خرافاتي, مرد سالاري....

اگه منظورت زبان و فرهنگ اين کشوره که زبانه ما ترکيبي هست از عربي و فرانسه و انگليسي, فقط اون هجاهاي زيباي اون زبانها رو برداشتن قواعدشون هم تبديل به استثنا کردن, اگه منظورت فرهنگ (به ديده عملي) هست که ما بين خودمون اين اصطلاح "ايراني بازي" رو زياد به کار ميبريم و نشون ميده چقدر آشنا به ارزشهاي فرهنگمون هستيم :يه مشت آدم (دور از جون تو و خوانندگان اين سطور) بي ادب, دروغ گو ,دو رو, دزد ,چشم چرون,تنبل...

اگر منظورت دين و اعتقاداتمونه :که من الان که اين عربهارو ميبينم و برخوردشونو با دين, ميبينم که ما يک مشت کافره قبر و مرده پرست هستيم , اگه منظورت خاک وطن هست که هممون ميدونيم کردها از خداشونه جدا بشن, همينطور عربهاي خوزستان ,همينطور بلوچ هاي سيستان ,همينطور ترکمن هاي گلستان, همينطور ترک هاي آذربايجان (هر دو), يعني خاکه اين وطن خلاصه ميشه به 65 متر وسطه کوير لوت, اگه هم منظورت مظلوميت و فقر اين ملته که داداش من دنيا پره از اين داستان !! ماها خوشبختاشيم !!!

هومن جان تو شوخي نميکنم, اين واقعاً يه سواليه که مدتيه ذهنمو پر کرده ,از اين جوابها هم نده که : مردشورتو ببرن, اصلاً به درك !!! گم شين!!! من تنهايي ميجنگم....., شايد نکته اي تو اعتقادت باشه که تمام ذهنيت منو عوض کنه , واقعاً من الان تو موقعيتي هستم که مثل كاپيتان هادوک احتياج دارم يه چراغي تو سرم روشن شه, فکرشو بکن: اونوقت شايد يه روزي من پير شده باشم, بشينم تفنگ سر پره روسيم رو بزارم رو زانوم, واسه نوه هام از خاطرات جنگ هاي ميهن پرستانم تعريف کنم و بگم: "عزيزان من يه روزي اون قديما که شما ها هنوز به دنيا نيومده بودين يه هومني بود که منو در حالي که راهمو گم کرده بودم اومدو با اسب سفيد و تفنگ دست نقره اش منو نجات داد, راهمو نشونم داد", بعد به افق خيره شم و بگم: "اي آقا هومن, اي آقا هومن, جووني کجايي, هي..." ,فکرشو بکن... ".

Sunday, July 10, 2005


سخن نغز اثر طبع روان استاد مازيار: برود ز دل هر آن‌كه از ديده رود
ترجمه فارسي از حكيم دهخدا: از دل برود هر آن‌كه از ديده برفت

جدا از قصد اصلي اين نوشته كه همانا ضايع كردن استاد مازيار به‌خاطر شخم زدن زبان پارسي مي‌باشد، نوشته كامل اين دوست از ديده برفته (كه حالا نمي‌دونم ما از ديده ايشون رفتيم يا ايشون از ديده ما تشريف برده ولي كلا نسبت به‌هم از ديده رفتيم) يه كم ما رو قلقلك داد و به‌ياد دوست فاشيست ديگه‌اي به اسم خاله فرنوش افتاديم كه اعتقاد دارن هر كسي كه رفت خارج با مرده فرقي نداره.

نظر به‌اين كه از ديدگاه رياضي (ر. ج. تئوري آشوب از مبحث رياضيات ديناميك) هر موجود زنده و مرده‌اي در جهان، هر جاي جهان كه باشد، بالاخره يه تاثيري روي يه جايي از آدم داره (ولو دل) دلم نمي‌خواد تاثيرگذار بودن خلايق رو (حتي اگه نشناسمشون) رو زندگيم نديده بگيرم. ليكن اين‌كه اگه كسي از ديده برود از دل هم مي‌رود جاي بحث و تعمق داره و حتي بدتر از اون مي‌شه اين قضيه رو مطرح كرد كه آيا اگر تاثير كسي در زندگي آدم از يك مقدار مشخص كمتر بشه مي‌توان آن شخص را از لحاظ تاثير بر زندگي خود مرده فرض كرد يا خير؟

مسئله رياضي: يكي از همين دوستان بي‌تاثير به‌نام آقاي سام دو روز تعطيل زندگيش رو به‌خاطر علاقه به‌اين استاد ضايع كرد و 4 عدد دي‌وي‌دي MP3 كامل كه معادل 25 عدد سي‌دي مي‌شه براي ايشون از روي چند عدد هاردديسك پر انتخاب كرده و كپي كردن تا استاد هنگام تئوريزه كردن نسبي‌گرايي مطلق بتونن از شنيدن موسيقي لذت ببرن. ايشون چقدر در زندگي استاد زنده بوده و كي مي‌ميرن؟
راهنمايي: ايشون در عرض 3 روز تورنتو رو از يك شهر زنده و شرقي (به زعم خودشون) كه مي‌خواستن اونجا رو مفتخر كنن براي نقل مكان و زندگي، به يك شهر كلافه‌كننده و دلگير تبديل نمودن.