Monday, September 12, 2005

چند روز پيش داشتم سر ناهار روزنامه مي‌خوندم و طبق معمول حرص مي‌خوردم كه يه دفعه يك‌سري مزخرفات از قول يك ناقص‌العقل در مورد صفات الهي كه منتسب شده بود به يك مشت (لااله الا الله...) به چشمم خورد كه متاسفانه چون مي‌ترسم عنان اين خامه (و همچنين چاك دهنم رو) رو از دست بدم، از نقل مجدد اون ترهات معذورم. همچنين بعد از ديدن تئاتر پنجره‌ها كه توش علي نصيريان، فرهاد آئيش، سروش صحت، مائده طهماسبي، بهاره رهنما و... بازي مي‌كردن و شنيدن ديالوگ اونا، منو كلا تو اين فكر برد كه چرا انقدر راحت هر چيزي رو به ابتذال مي‌كشيم.

مثلا دوستاني كه تو ايران هستند (و يا نيستن البته) اين عبارت "سبز" رو چند بار و كجاها مي‌بينن؟ يه‌بار واسه امتحان هم كه شده لطف كنين بشمرين و وجه تسميه اونا رو هم دقت كنيد. براي نمونه ديدن كه مي‌نويسن "دستان سبز شما ياري‌گر ماست" يا "ياد سبز شما كمك به همنوع است". تو تهران جديدا چند تا آبريزگاه عمومي پيشرفته ساختن كه سكه مي‌ندازي توش و 10 دقيقه درش قفل مي‌شه (البته فكر كنم كسي بخواد 10 دقيقه خودش رو تخليه كنه حتما بعدش بايد بردش بيمارستان! حكما رعايت معتادا رو مي‌كنن). بعد كه اعتبارتون تموم شه همون وسط كارتون رو كرده نكرده در چهارطاق باز مي‌شه (فقط قيافه خودتون رو تو اون حالت در حال زور زدن و چشم‌هاي بقيه ناظرين رو مجسم كنين!). يكي از اينا رو جديدا باز كردن و يك پارچه زدن دم درش و تهنيت گفتن اين اتفاق مهم رو، روشم نوشتن "حضور سبز شما گرامي باد"!!! آخه بي‌ربطي رو برو فقط! حالا "حضور زرد"، "حضور قهوه‌اي"، "حضور سفت" يا "حضور آبكي" باز وجه تسميه داشت ولي آخه حضور سبز تو آبريزگاه عمومي؟؟؟

يا اينكه عبارت "بزرگ". اين بدبخت رو براي انواع و اقسام آدماي كوتوله و اجتماعات پيزري به‌كار مي‌برن. كسايي كه پيگيري كنسرت‌ها رو مي‌كنن تا حالا چند بار عبارت "كنسرت بزرگ ..." رو مي‌بينن؟ چند تا از اين خواننده جواداي جديدالتاسيس باهم جمع مي‌شن (چون تك تك اونا رو جز بچه محل‌هاشون و احتمالا عمه‌شون نمي‌شناسن و 10 نفرشون بايد همگي جمع شن تا كلا 100 نفر با بليط مهمون بيان اونجا) و رو پوسترشون و بغل عكسشون (كه همشون هم چشماشونو شهلا كردن) مي‌نويسن كنسرت "بزرگ" فلان.

انقدر اين كلمات رو به‌كار مي‌بريم (و اغلب هم بي‌جا) كه مبتذل مي‌كنيم اون بدبختا رو. اين عادت مبتذل كردن در همه چيز و شئون زندگيمون دور و برمون رو گرفته و همه ما بهش دامن مي‌زنيم و هركدوم يه جور. مثلا تو همون تئاتر و از قول بهترين بازيگرهاي تئاتر چنان نصيحت‌هاي هزاربار شنيده شده (ولي درست) دوباره بازگو مي‌شد كه حس ابتذالشون حال آدم رو به‌هم مي‌زد. به اينا اضافه كنيد به‌ابتذال كشيده شدن شعائر، به ابتذال كشيدن عرفان، به‌ابتذال كشيده شدن هنر و حتي به‌ابتذال كشيده شدن اپوزوسيون بودن...

چيزي هم كه از 2500 سال پيش به‌ابتذال كشيده شده بود، وطن‌پرستي...

No comments: