چنانكه مسلم است، پدر با دختر بسيار بدرفتاري ميكرد و يكروز دختر چند سيب برداشت و تعدادي مرد كوچك بر روي آنها حكاكي كرد، با همه انگشتان كوچك، چشمان كوچك، انگشتان پاي كوچك و دختر آنها را به پدرش ميدهد و به او ميگويد كه اينها نبايد خورده شوند، بلكه بايد بهعنوان يك يادگار از دوران بچگي تنها دخترش نگهداري شوند و طبيعتا پدر خوكصفت تمامي مردهاي ساخته شده از سيب را، تنها براي كينهورزي با دختر، ميبلعد و آنها در داخل خود تيغ داشتند و او با درد و رنج بسيار ميميرد...
"The Pillowman"