چنانكه مسلم است، پدر با دختر بسيار بدرفتاري ميكرد و يكروز دختر چند سيب برداشت و تعدادي مرد كوچك بر روي آنها حكاكي كرد، با همه انگشتان كوچك، چشمان كوچك، انگشتان پاي كوچك و دختر آنها را به پدرش ميدهد و به او ميگويد كه اينها نبايد خورده شوند، بلكه بايد بهعنوان يك يادگار از دوران بچگي تنها دخترش نگهداري شوند و طبيعتا پدر خوكصفت تمامي مردهاي ساخته شده از سيب را، تنها براي كينهورزي با دختر، ميبلعد و آنها در داخل خود تيغ داشتند و او با درد و رنج بسيار ميميرد...
"The Pillowman"
13 comments:
چنانكه مسلم است، دختر با پدر بسيار بدرفتاري كرد
يكي از ناعادلانه ترين رفتارها عدم تناسب جرم و كفاره است.
باز رگ The cook the theifیت عود کرده؟
چنان که مسلم است پدر با دختر بسیار بدرفتاری "می کرد" یعنی بدرفتاری تداوم داشته.
جرم های دیگر رو هم که من خبر ندارم ببینم جرم با کفاره نسبت داشته یا نه.
از طرفی چند تا جرم رو هم میشه یک کفاره؟ مثلا اگر برای هر 10 دروغ یک بار شلاق در نظر بگیریم برای 100 دروغ باید ده ضربه شلاق بزنیم یا طرف را به عنوان مفسدفی الارض اعدام کنیم؟
به نظر تو بابت 1000 دروغ طرف را بايد شلاق بزنيم يا اعدامش كنيم؟
يا اينكه موافقي به خاطر گوش نكردن حرف دختر، پدر مستوجب مرگي چنين فجيع است؟ اگر كسي دلت را بشكند ميتواني بكشي اش؟
آقا اگه قرار باشه تمامی گناهان و کفاره ها در این داستان هم ارز باشند که دیگه این تئاتر دیدنی نمیشد. میشه مثل اون داستان بازی آخر بانو که خونده بودی!
بعد هم گناهان قبلی پدر که تو این متن نوشته نشده بوده و ممکنه کار خیلی بدی کرده با دختر خودش که مستحق مرگ شده. اینجوری فکر کن که بعد گناهان بسیار زیادی که در حق دختر مرتکب شده مستحق مرگ بوده (از نظر دختر بچه) و دختر بچه به هر حال قصد کشتن اون رو داشته. حالا دختر با درست کردن یک اثر هنری و گذاشتن تیغ در داخل اونها در حقیقت یک فرصت دیگه به پدر میده که زنده بمونه. با این دید نگاه کنی داستان قشنگ میشه و قابل لذت بردن.
بعد هم آقا تو کرمان به ظن مهدورالدم بودن زدن این همه آدم کشتن شما صدات هم در نیومد. گیر دادی به یه دختر بچه کافر عقل رس نشده؟
يعني اينكه مسبب مرگ پدر فقط گوش نكردن به حرف دختر بوده است. مي بيني كه تو هم زيبايي را در بي عدالتي مي بيني. بعد از كيفيت زندگي حرف ميزني. در حاليكه داستانهاي قشنگ براي تو آنهايي است كه اين بي عدالتي در آن برجسته است. من هم مثل تو آن موقع تماشاچي تئاتر هاي مختلف بودم.
آقا دمت گرم! تو هم داري عدالت رو از ديد خودت تعريف ميكني:
بدرفتاري پدر با دختر بيعدالتي محسوب نميگردد چون دختر شيئي از آن پدر است
شما هم بهمتن يه كم دقت كن. آخه از كجا مطمئني كه پدر فقط به حرف دختر گوش نميداده؟ آخه شايد بهش تجاوز ميكرده! بدرفتاري يعني فقط براش عروسك نميخريده؟
از اين هم كه بگذريم بهنظرم خرقعادت در يك اثر هنري جذابه و اين سليقه هنري منه. هنر هم لزوما بهمعناي زندگي واقعي نيست.
وقتي همكار بفلدستيت مريض باشه و دائم فين كنه تودماغش، پرسيدن ”سرما خوردي محمود؟” براي من تو يه اثر هنري جذاب نيست و ترجيح ميدم يك كار عجيب جواب اون باشه مثلا بگيري يه گيره لباس بزني به دماغش. واسه همين تفاوتها تو ايجاد اثر هنريه كه اوج فروش كتابهاي ادبيات ما ١٥ سري ٥٠٠٠ هزار تايي كتابه و فروش گرگ بيابان بعد ٥٠ سال هنوز چهارصدهزار نسخه در ساله!
بعد هم اين متن ميتونه يك خرق عادت در اثر هنري باشه و نه زندگي عادي. من هيچوقت در زندگي عادي تيغ نميذارم داخل سيب بدم بخوري چون با من بحث ميكني ولي براي بهعنوان يك اثر هنري جالبه كه الان كه تو وبلاگ داريم راجع به يك موضوع بهظاهر كم اهميت بحث ميكنيم، من يكي رو تو ايران اجير كنم كه بياد بهازاي هر يككامنت مخالفي كه برام ميذاري يه بار شيشه خونهات رو بشكنه!
بعد هم به مسئله جالبي اشاره كردي:
مي بيني كه تو هم زيبايي را در بي عدالتي مي بيني. بعد از كيفيت زندگي حرف ميزني. در حاليكه داستانهاي قشنگ براي تو آنهايي است كه اين بي عدالتي در آن برجسته است.
من در مورد كيفيت زندگي حرف ميزنم كه وقتي چنين داستاني رو ميخونم، به خاطر خرق عادت برام جذاب باشه. اين متن من كاملا در امتداد بحث كيفيت زندگي هستش.
خوب البته اين حق هر كسي است كه از اثار هنري به سبك خودش خوشش بيايد تو هم از آثار ادبي متعجب كننده و خارق العاده (به معني تحت اللفظي) خوشت مي آيد اماتو سه خط متن نوشتي ولي هر روز اطلاعات جديديتري رو ميكني كه آخر قصه را كمي قابل تحملتر كني بعد گير ميدي به شيشه خانه ما كه بشكني اش.
راستي دختره غياث آبادي بوده؟
جمعه 13هم مبارک!
باز چنته لازم شدی؟
Post a Comment