Thursday, August 23, 2007

مردي بر چوبه دار و در قفسي آهنين كه رها شده بود تا از گرسنگي بميرد بيدار مي‌شود. او مي‌داند كه به‌جرم گناهي كه انجام داده او را اينجا گذاشته‌اند ولي نمي‌تواند به‌خاطر بياورد كه گناه چه بوده است. در اطراف او دو چوبه ديگر هستند و بر روي يكي از چوبه‌ها تابلويي است كه خوانده مي‌شود ”متجاوز” و تابلوي ديگري خارج دومي است كه خوانده مي‌شود ”قاتل“. اسكلت خاك‌آلوده‌اي در قفس متجاوز است و پيرمردي در حال احتضار در قفس قاتل. مرد نمي‌تواند تابلوي خارج از قفس خود را بخواند بنابراين از پيرمرد مي‌خواهد كه آن‌را براي او بخواند تا بداند چه كرده است. پيرمرد به تابلو نگاه مي‌كند، به‌مرد نگاه مي‌كند، سپس بانفرت به صورتش تف مي‌كند. چند راهبه مي‌رسند. بر متجاوز مرده دعا مي‌خوانند. به قاتل پير غذا و آب مي‌دهند. جرم مرد را مي‌خوانند. گويي جان از بدنشان به‌در مي‌رود و با گريه مي‌روند. راهزني از راه مي‌رسد. بي‌هيچ علاقه‌اي به متجاوز مي‌نگرد. قاتل پير را مي‌بيند، قفل قفسش را مي‌شكند و او را آزاد مي‌كند. به‌سوي قفس مرد مي‌آيد، جرمش را مي‌خواند. راهزن اندكي لبخند مي‌زند. مرد اندكي لبخند مي‌زند. راهزن تفنگش را بالا مي‌آورد و به قلب مرد شليك مي‌كند. مرد در حال احتضار فرياد برمي‌آورد ”لااقل بگو چه كرده‌ام!”. راهزن سوار بر اسب مي‌رود بدون آنكه به‌او بگويد چه كرده است. آخرين كلماتي كه مرد براي هميشه برزبان مي‌آورد اين است ”به جهنم خواهم رفت؟” و آخرين صدايي كه براي هميشه مي‌شنود راهزن است كه آرام مي‌خندد...

The Pillowman

Wednesday, August 01, 2007

اين متن‌ها رو ابراهيم نبوي سال ١٣٨٣ تو سايت گويا نوشته بود:

دکتر علی شریعتی، معلم شهید ما
امام، انسان مافوق و پیشوا است. ابرمردی است که جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری می کند. دوام و قوام جامعه بوجود امام بستگی دارد.
نوشته ای که دوروز قبل در صفحه نبوی در گویا آمد گزیده ای است از نظرات مرحوم دکتر علی شریعتی که وی آنها را در جلسات سخنرانی و نوشته هایش در تهران و مشهد در کتب مختلف اظهار کرده است. برای عبرت گرفتن از تاریخ و آشنایی با بلایی که سرمان آوردیم و آمد چند بار این نوشته ها را بخوانید، اگر خوب نشدید از روی آن چندبار پاکنویس کنید. ضمنا تا دو یا سه روز دیگر نظرات یکی دیگر از قهرمانان مملکت ایران را در همین جا می خوانید
اهمیت تعصبنهضت تشبه به غرب همچون طوفانی، برج و باروی تعصب را که بزرگترین و قوی ترین حفاظ های وجود ملت ها و فرهنگ ها بود، فروریخت و راه برای نفوذ و ویرانی ارزشهای تاریخی و سنتی و اخلاقی ملت های شرق باز شد و مردم ما در برابر آن بی دفاع ماندند(1)
مردم گمراهمردم باید زمام خود را به دست ولی بدهند وگرنه به گمراهی افتاده اند... امامت، منصبی است الهی و نه شورایی و انتخابی... امامت یک حق ذاتی است ناشی از ماهیت خود امام نه ناشی از عامل خارجی انتخاب...(2)
نقش رهبریجهل توده های عوام مقلد منحط و بنده واری که رای شان را به یک سواری خوردن یا یک شکم آبگوشت به هر که بانی شود اهداء می کنند و تازه اینها، غیر از آراء اسیر گوسفندی است... آراء راس ها... رهبری نمی تواند خود زاده آراء عوام و تعیین شده پسند عموم و برآمده از متن توده منحط باشد...(3)
اهمیت ولایتقبول و ارزش همه عقاید و اعمال دینی، منوط به اصل ولایت است.(4)
انتخاب و رهبریرسالت سنگین رهبری در راندن جامعه و فرد از آنچه هست بسوی آنچه باید باشد به هر قیمت ممکن، بر اساس یک ایدئولوژی ثابت... اگر اصل را در سیاست و حکومت به دو شعار رهبری و پیشرفت- یعنی تغییر انقلابی مردم- قرار دهیم آنوقت انتخاب این رهبری بوسیله افراد همین جامعه، امکان ندارد زیرا افراد جامعه هرگز به کسی رای نمی دهند که با سنت ها و عادات و عقاید و شیوه زندگی رایج همه افراد آن جامعه مخالف است... کسی که با کودکان به سختی رفتار می کند و آنها را در یک نظم دقیق متعهد می کند و به آنها درس جدید تحمیل می کند، مسلما رای نخواهد آورد... امام مسوول است که مردم را بر اساس مکتب تغییر و پرورش دهد حتی علیرغم شماره آراء... رهبری باید بطور مستمر، به شیوه انقلابی- نه دموکراتیک- ادامه یابد... او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسی نمی سپارد...(5)
رهبر مافوق بشرامام، انسان مافوق و پیشوا است. ابرمردی است که جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری می کند. دوام و قوام جامعه بوجود امام بستگی دارد. امام عامل حیات و حرکت امت است. وجود و بقای امام است که وجود و بقای امت را ممکن می سازد. امام، پیشوا است تا نگذارد امت به بودن و خوش بودن و لذت پرستی تسلیم شود و بالاخره پیشوا است تا در پرتو هدایت او، امت حرکت و جهت خویش را گم نکند. (6)
هم رئیس دولت و هم رئیس حکومتامام در کنار قدرت اجرایی نیست. هم پیمان و هم پیوند با دولت نیست، نوعی همسازی با سیاست حاکم ندارد. او خود مسوولیت مستقیم سیاست جامعه را داراست و رهبری مستقیم اقتصاد، ارتش، فرهنگ، سیاست خارجی و اداره امور داخلی جامعه با اوست. یعنی امام، هم رئیس دولت است و هم رئیس حکومت و ... شیعه پیروی از امام را بر اساس آیه اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم توصیه می کند و امام را ولی امر می داند که خدا اطاعتش را در ردیف اطاعت از خود و اطاعت از رسول شمرده استو این تقلید نیز برای رهبری غیر امام که نایب اوست در شیعه شناخته می شود....(7)
کورکورانه و تشکیلاتیباید اطاعتی کورکورانه و تشکیلاتی داشت... این معنای تقلیدی است که در تشیع وجود داشت و همین تقلید نیز برای غیر امام که نایب اوست در شیعه شناخته می شود. تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست، بلکه اساسا اقتضای عقل، تعبد و تقلید است.(8)
دموکراسی فواحشآزادی و دموکراسی و لیبرالیسم غربی چونان حجاب عصمت به چهره فاحشه است.(9)
دموکراسی راس هااصل حکومت دموکراسی برخلاف تقدس شورانگیزی که این کلمه دارد، با اصل تغییر و پیشرفت انقلابی و رهبری فکری مغایر است، بنابراین رهبر انقلاب و بنیانگذار مکتب حق ندارد دچار وسوسه لیبرالیسم غربی شود و انقلاب را به دموکراسی راس ها بسپارد...(10)
منابع:1) اسلامشناسی ص852) شیعه یک حزب تمام ص 151 و 1673) امت و امامت صص 504 و 6044) اسلامشناسی، ج 1، ص 865) امت و امامت و مسوولیت شیعه بودن و انتظار مذهب اعتراض6) شیعه یک حزب تمام، امت و امامت 7) امت و امامت8) یاد و یادآوران، حسین وارث آدم 9) حسین وارث آدم ص 9910) امت و امامت و شیعه یک حزب تمام
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××٨

پدر، مادر، خودتان متهمید! سيد ابراهيم نبوي

من با عشق شریعتی مذهبی شدم، با عشق شریعتی انقلابی شدم، با عشق شریعتی وارد سیاست و دولت شدم و در وزارت کشور حکومت و صدا و سیمای جمهوری اسلامی کار کردم.
انتشار جملاتی چند از مرحوم شریعتی در صفحه نبوی در گویا در مورد ولایت معصوم و فقیه و آزادی غربی و انتخاب و فرهنک سنتی و مدرن و غیره باعث ناراحتی برخی دوستان شد و مطابق معمول به جای اینکه فکری به حال دیدگاههای دکتر شریعتی بکنند، یادشان افتاد که من در گذشته در وزارت کشور و صدا و سیما کار می کردم. همین امر مرا وامی دارد که توضیح مبسوط تری بدهم و البته در این توضیح نیز تلاش می کنم برمنوال اجمال بروم و کلام کوتاه نگه دارم.
1) چنین شبهه ای ایجاد شده است که گویی خدای ناکرده اظهارات مرحوم دکتر شریعتی در مورد ولایت معصوم بوده است، در حالی که خود شریعتی بارها در کتب مختلف و ارجاعاتی که دادم وتفصیل آن قابل ارائه است بارها از رهبری و ولایت غیرمعصوم دفاع کرده و تقلید شیعه را عین تعقل می داند. از دوستان درخواست می شود کاسه دموکرات تر از شریعتی نشوند.2) مهم ترین مشکل شریعتی در تبدیل دین به ایدئولوژی است. آنچه در باب نگاه ایدئولوژیک و عواقب خطرناک آن می کشیم از تشیع علوی شریعتی است. مردم ایران چهارصد سال زحمت کشیدند تا با قرار دادن شیعه در تعریف تشیع صفوی امکان همزیستی قابل تحمل دین و زندگی را فراهم کنند. دکتر شریعتی یکباره آمد و با آموزه های ایدئولوژیک دوران خود تشیع علوی را به عنوان تفسیری خطرناک و تروریستی وارد فرهنگ ایران کرد. از دل همین تشیع علوی بود که تشیع ولوی بیرون آمد.3) آثار شریعتی پر است از آموزه های ضد دموکراتیک و استبدادی، از درون این آثار نه دموکراسی در می آید و نه آزادی زاده می شود. راه شریعتی به دو مقصد اصلی ختم می شود: جمهوری اسلامی با بدترین تعریف آن و جامعه بی طبقه توحیدی مجاهدین خلق به عنوان سرنوشتی بدتر از جمهوری اسلامی. البته اگر خلوص بیشتری در پیروان شریعتی باشد، می شوند فرقان تروریست و یا مقتدا صدر تروریست و یا بن لادن تروریست یا حزب الله تروریست لبنان و یا حماس تروریست. 4) شریعتی با همان شکلی که بود با شریعتمداری کیهان با شکلی که هست فرقی ندارد. می شود امیدوار بود که اگر آن مرحوم زنده بود مثل بازرگان یا دکتر یزدی یا چپ های پشیمان شده یا حزب اللهی های لیبرال شده یا سعید حجاریان یا اکبر گنجی یا شمس الواعظین یا دکتر سروش دیدگاههای ایدئولوژیک و فاشیستی اش را در قرائت استبدادی از شیعه اصلاح کند و به جایی برسد که این افراد رسیدند، اما آثار شریعتی به همان صورتی که هست جای دفاع ندارد. از این آثار شوری عاشقانه حاصل می شود که جز به استبداد نمی انجامد.5) آثار شریعتی بر سه گونه است: آثار تحقیقی مانند اسلام شناسی و تاریخ ادیان که مملو است از اغلاط تاریخی و اطلاعات غلط و تفسیرهای ابتدایی از اندیشه های جدید. این آثار تنها از تمایلات یک انسان صادق، کم سواد و عاشق حکایت می کند که قصد دارد جامعه شناسی ، تاریخ و دین را تبدیل به اسلحه کند تا با آن بساط ظلم را براندازد. گونه دوم این آثار سخنرانی های شورانگیز برای برانگیختن جوانان باصداقت و پاکدامن بود، آثاری مانند پس از شهادت و شیعه یک حزب تمام و حسین وارث آدم. خواندن این آثار تن آدم را می لرزاند، اشک به چشم می آورد، قلب را گرم و سرخ می کند، شوری را در درون بر می انگیزد تا انسان اسلحه در دست بگیرد و خود را فدا کند و دین و جامعه را نجات دهد. اسم این عمل تروریسم است. چه در سال 1350 و چه در سال 1360 و چه در سال 1370 و چه در سال 1380، هیچ فرقی نمی کند. گروه سوم از آثار دکتر شریعتی شامل هبوط، ، گفتگوهای تنهایی و کویر است. این آثار عارفانه و از نظر ادبی زیباست و حکایت از قلبی پاک و عاشق و پرشور دارد که دائما در تعارض با خود و جهان است. این آثار ارزش ادبی والایی دارد، ولی مانند بسیاری از آثار عرفانی تاریخ ایران اگر به عنوان دستورالعمل زندگی و سیاست و فلسفه نگاه شود، جز پرورش انسانی خودآزار یا دیگرآزار حاصلی ندارد. در کنار بزرگان عرفان شیعی حتی پنج دقیقه هم نمی شد و نمی شود زندگی کرد، تذکره الاولیاء را بخوانید و پند بگیرید. البته این آثار به عنوان آثار ادبی بی نظیرند و خواندنشان بسیار لذتبخش است. کویر و هبوط و بخصوص گفتگوهای تنهایی از آثار بزرگ ادبی دوران ماست.6) آثار و دیدگاههای شریعتی پایه و اساس اتفاقات بیست ساله جمهوری اسلامی ایران است. بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان، واحد نهضت های آزادیبخش سپاه پاسداران( مهم ترین نقطه آغاز تروریسم در منطقه)، بسیج، انقلاب فرهنگی، روحانیت انقلابی، صدور انقلاب، حمایت از پابرهنگان در جهان و هیستری ضدغربی برخاسته از تشعشعات دکتر شریعتی است. این را هرگز فراموش نکنیم. بخش اعظم جوانان پاکدامن و دلسوزی که ترور کردند یا اعدام کردند شاگردان شریعتی بودند. آنان زندگی را لجنی می دانستند که باید آن به سوی نیستی رفت و خود را فدا کرد. شریعتی با ایدئولوژی کردن دین خطرناک ترین بلا را به سر یک نسل آورد. خدای را سپاس می گوئیم که با توسعه غربزدگی، توجه به لیبرالیسم و رشد قرتی بازی و سوسول گرایی و افزایش انحرافات اخلاقی و گسترش مفاسد اجتماعی در ایران توجه مردم و جوانان به شریعتی کاهش یافت و این نسل خدا را شکر که فاسدند و تروریست نیستند. خدای را سپاس که با روی کار آمدن حکومت هاشمی رفسنجانی و انحراف انقلاب آثار شریعتی کمرنگ شد و خودخواهی جانشین ایثار و مرگ خواهی شد. خدای را سپاس که با توجه مردم به جنبش دوم خرداد مردم کشور به سوی افکار منحط لیبرالیستی روی آوردند و از شر انقلابیگری شریعتی خلاص شدند. و خدای را سپاس که با بن بست اصلاحات ته مانده امید مردم به روشنفکری دینی کمرنگ شد و حالا مردم خواهان دینی شخصی و زندگی اجتماعی مطابق با اصول عقلانی و حقوق بشر هستند و حاضر نیستند برای نجات دین و میهن خود را فدا کنند. 7) هر کدام از ما انقلابیون سابق لازم است گذشته خود را نقد کنیم. یک نام این گذشته انقلابیگری است. تعبیر مارکسیستی یا چپ یا مذهبی یا ملی مذهبی یا حزب اللهی یا مجاهدانه آن هم فرق نمی کند. ما باید این گذشته را نقد یا به قول امت شهیدپرور از آن توبه کنیم. یکی از مهم ترین سوابقی که باید از آن توبه کنیم و آنرا بیرون از فکرمان در موزه بگذاریم دکترعلی شریعتی است. اگر پذیرفته باشیم که گلوله بد است و تنها ره رهایی جنگ مسلحانه نیست، باید شریعتی را هم نقد کنیم. این تفکر همیشه در صحنه بودن که با اتکاء به آن امت حزب الله بیست سال پدر این ملت را درآورد، ریشه در تفکر شریعتی وار دارد. باور کنید اگر این ملت به جای اینکه درصحنه باشد، به شراب نشسته بود یا به نماز ایستاده بود، این همه جسد در آلبوم خاطرات انقلاب دیده نمی شد. تنها تئوری اولتراجمهوری اسلامی دکتر شریعتی همان تئوری اسلام منهای روحانیت است. این تئوری هم علیرغم ظواهر جذابش بواطن چندان دلچسبی ندارد. واقعا فکر می کنید مهندس موسوی غیر آخوند بهتر از هاشمی رفسنجانی بود؟ فکر می کنید مسعود رجوی ممکن است از آیت الله خامنه ای بهتر باشد؟ فکر می کنید بازرگان و دکتر یزدی و سحابی تا همین پانزده سال پیش از آخوندها قابل تحمل تر بودند؟ فکر می کنید اگر به جای روحانیت قرار بود موجودی در سیستم شریعتی بیاید، چه تحفه ای می آمد؟ مشکل ما بعد از 25 سال تجربه حکومت دینی مشکل وجود و حضور روحانیت در اسلام نیست، بلکه مشکل نگاه ایدئولوژیک در دین است. 8) شریعتی برای انقلاب ایران مثل چه گوارا ست. مردی زیباروی و خوش سیما که دختران و پسران سابق عاشق او هستند. تصویرش برای چاپ روی پیراهن فوق العاده جذاب است، حتی جذاب تر از مارلون براندو. اما حاصل اندیشه چه گوارا همان نکبتی است که کوبا در آن غرق است. کشوری عقب مانده که هنوز سیستم حمل و نقل پایتخت آن درشکه است و مهم ترین منبع درآمدش از روسپیگری است. اگر عمرمان را با شریعتی و چه گوارا تلف کرده ایم، به جای پافشاری بر این اشتباهات لااقل بقیه عمر را به فرزندانمان دروغ نگوییم. شریعتی در حد پوستر قابل تحمل است، صدای ضبط صوت را کم کنیم، اگر چه خوش آهنگ است و لای کتاب را ببندیم، اگر چه نوشته هایش خوش وزن و ریتم است. حالا که شانس آوردیم و کسی شریعتی نمی خواند، زیاد از او دفاع نکنیم، بگذاریم این عکس باقی بماند، فقط هر سال یکبار به همدیگر بگوییم که از درون شریعتی جز استبداد چیزی در نمی آید. 9) در زندان بودم و بخاطر نوشته هایم محاکمه می شدم. بازجو در مورد نوشته هایی که در نقد شریعتی در مقدمه درخشت خام نوشته بودم مرا بازجویی می کرد. او می گفت: فکر می کنی اگر ما شریعتی را از انقلاب حذف کنیم چطور می شود جوانها را به طرف دین و نظام کشاند؟ من نه مخالف دین هستم و نه طرفدار براندازی جمهوری اسلامی( من اصولا طرفدار براندازی هیچ حکومتی نیستم) اما تفسیر ایدئولوژیک شریعتی از دین جز به همین حکومت منجر نمی شود. 10) من با عشق شریعتی مذهبی شدم، با عشق شریعتی انقلابی شدم، با عشق شریعتی وارد سیاست و دولت شدم و در وزارت کشور حکومت و صدا و سیمای جمهوری اسلامی کار کردم. فقط من نبودم، همین حالا هم اکثر مدیران نظام عاشقان شریعتی هستند. به من گفته می شود که چون بیست سال پیش من در حکومت جمهوری اسلامی کار می کردم، بنابراین گفته های شریعتی در مورد غرب و ولایت و تقلید و ... درست است. آقایان! خانم ها! فرض کنید من بدتر از تمام چیزهایی بودم که شما می گویید، آیا این باعث می شود که نگاه شریعتی استبدادی نباشد؟