زنده شدن خاطراتي كه از يك نفر دارم، جنس خاصي داره. مثل بقيه افكارم نيست. قبلا اين يادآوري برام عينيت "حضور اون شخص" رو داشت اما الان شده "زندگي من". نميدونم چرا در بهار زندگي احساس پيري ميكنم (!) اما مثل اين ميمونه كه ديگه دانشي كه قبلا بهعنوان "دانستن" حسابش ميكردم الان برام جنس احساس "تجربه من" رو پيدا كرده.
تغيير جنس احساسات چيز جالبيه كه اگه نگي جالبه خيلي حالت گرفته ميشه (مثل اون مثال بيادبي قماربازه!) اما باز هم چيز جالبيه.
پينوشت 1: اين متن پس از صحبت با دوست خوبي برام مطرح شد كه قبلا احساس ميكردم "لابد من احمقم" اما الان احساس ميكنم كه "حتما اون احمقه!".
پينوشت 2: لطفا كامنت ندين كه "هر دوتون احمقيد" چون تجربه اخير اين وبلاگ نشون داده كه نفر سومي ميآد با شكسته نفسي ميگه "احمقتر از هر دوتون منم!"...
پينوشت 3: لطفا كامنت ندين كه "خوب هر سهتاتون احمقيد!"
No comments:
Post a Comment