چند وقت پيش مقالهاي خوندم از آقاي سيد ابراهيم نبوي با عنوان برف سياه كه توي اون علاوه بر مواردي كه در خصوص فجايعي كه در ايران رخ ميده و عملا موجب شده كه ايراني جماعت چندان هم كه فكر ميكنه تو خونه خودش امنيت جاني نداشته باشه، مواردي بود در مورد بلاهت تاريخي ملت ايران. حالا چرا با اين غلظت نوشته "بلاهت ايراني" برمن پوشيده است چون ملت ايران تقريبا با 20 درصد بالا و پايين همونقدر ابلهه كه بقيه ملتها هستند و بهنظر من ميتونيم اون مقدار بلاهت مشترك رو بهعنوان يك شيفت ساده در نظر بگيريم و بگيم انقدر بلاهت، بلاهت محسوب نميشه و از اون بهبعد رو... حالا بگذريم...
اما كلا قضيه ديگهاي كه منو بهفكر برد، داستان تنبلي فطري، حقهبازي، آدم فروشي و ديگر موارد ملت ايرانه كه تو اين مقاله بهش اشاره شده و ممكنه كه ما مصاديقش رو بسيار زياد دور و برمون ببينيم. به عنوان مثال در يك داستان ساده بازسازي خونهمون كه يه سه ماهي درگيرش هستيم، سعي كردم انواع اشكالاتي كه باهاش روبهرو شدم رو دستهبندي كنم:
1- سراميك و كاشيكاري: بدقولي، گرانفروشي خدمات با سطح بسيار نازل، بيسوادي، عدم تخصص، عدم فهم الفباي ابتدايي كار، عدم وجود يك جو سليقه، تنبلي، بيحوصلگي، فرار از كار، لاپوشاني گندكاريها و ...
2- رنگآميزي: بدقولي، دروغ، تنبلي، دروغ، طمع، دروغ، دزدي از كار، دروغ، دزدي از رنگ، دروغ، دزدي از وقت، دروغ، دزدي از لوازم منزل، دروغ، بيسليقگي در كار، دروغ، بيغيرتي در شنيدن فحشها و توهينها، دروغ، كثافتكاري، دروغ، گرانفروشي در كار، دروغ...
3- كابينتكاري: گرانفروشي
4- كارگري نظافت: تنبلي، سهلانگاري، شلختگي، عدم توانايي، كثيفبودن، دزدي از كار و ...
5- تاسيسات: گرانفروشي، بيسوادي، عدم دانش فني، عدم توانايي فني در برخورد با مسائل جديد، عدم درك از نقشه فني و ...
كه اين فهرست خودش يكي داستان است پر از آب چشم و شايد بتونم بعدا ازش يك كتاب كمدي-تراژيك در بيارم. علاوه براين مسائل هم درگيريهاي مالي و اداري براي سند زدن يك خط موبايل كه ملغمهاي بود از كثافت سيستم اداري ايران و يا معامله ساده ماشين كه باعث شد با يك موجود جالب كه كلكسيون متحركي از دروغها، كلاهبرداريها، كلاشيها، بيغيرتيها، دزديها و ... بود آشنا بشم هم به اين فهرست اضافه كنيد.
راستش الان كه شروع كردم بهنوشتن اين متن ديدم ممكنه كه قضاوت كردن در مورد اين موارد چندان عمل دقيقي نباشه و حتي شايد قابل قضاوت كردن نباشه. اما يك چيزي هست. فكر ميكنم كه بلاهت و كثافتي كه ملت ايران توش غوطهور هستن چندان تفاوتي با بقيه جاها نداره اما در بعضي كشورهاي پيشرفته اين بلاهت و كثافت نهادينه شده و سيستم مخصوص به خودشو داره كه اون شيفت بلاهت رو بهطور ضمني انجام ميده. يعني چيزي تعريف شده بهعنوان بلاهت جمعي كه همه بايد يك حداقل سيستم رو بپذيرند. در كشورهاي سيستماتيك براي غوطهور بودن در كثافت برنامه زماني و مكاني هست و حداقل ميتوني جايگاه خودتو ميون كثافت شناسايي كني ولي اينجا سيستم مقايسهاي براي درك قطر كثافت روت رو نداري و بههمين علت معياري براي نزديك كردن خودت به سطح كثافت نداري.
ولي آقاي سيد ابراهيم نبوي تو يك چيزي كم لطفي كردن و اون هم يونيك و بيهمتا بودن ملت ايران تو همين كثافت و بلاهته. بقيه كشورها يه بلاهت بيمزه دارن ولي مال ايرانيها خيلي غليظتره و بهسطح كيفي مناسبي رسيده كه بيانصافيه چشم بر روي اين مسئله بستن...
فكر كنم خود ايشون بوي كثافت ايراني هنوز توي دماغشه و فكر نكنم بهاين زودي فراموش كنن... بوي كثافت ايراني چيزي نيست كه بهراحتي از ياد بره و تو غربت هم تبديل ميشه به مرور نوستالژيك خاطرات...
بقيه مردم دنيا... همه اين داستانها براي شما جوكه، اما براي ما خاطرهاست...
No comments:
Post a Comment