جاي همگي دوستان خالي چند روز پيش مادام موسيويي رفتيم تئاترشهر سالن چهارسو براي ديدن تئاتر کابوس خيابان هفدهم. حدود ده دقيقه مونده به شروع بازي رفتيم تو سالن انتظار و برعکس اون چيزي که فکر ميکردم، ديدم سالن شلوغه و بااينکه بوفه سالن بسته بود و خوراکي دم پر کسي نبود، ولي همگي ساکت و مودب نشسته بودن رو صندليهاي سالن انتظار و بحثهاي روشنفکري ميکردن. خوب بحث روشنفکري از جماعت تئاتر ببين بعيد نيست ولي نکته اساسي اين بود که ده دقيقه بهشروع بازي مونده بود و کسي نرفته بود دم در سالن صف بکشه! يه خانمي با فاصله 3-4 متري در ورودي ايستاده بود و در حالي که اصلا حواسش به مجله تو دستش نبود، زيرچشمي در رو ميپاييد ولي نميرفت جلوي در نفر اول صف وايسه.
اين موضوع نکته بسيار جالبي رو از مردم بافرهنگ ما نشون ميده. هيچوقت شما يک ايراني رو نميبينيد که تو ايران نفر اول کاري باشه! هيچوقت يک ايراني اونقدر جرات نميکنه که بهعنوان اولين نفر يک کاري رو بکنه و بهشدت اعتقاد دارم که اين تعارف ايرانيها دم درهاي ورودي براي گذشتن نفر اول نه بهخاطر ادب ايراني که هميشه بهخاطر ترس از اتفاق موهومي هستش که قراره براي نفر عبوري اول رخ بده! اولين نفر که از در رد بشه و يا يک کاري رو شروع کنه بلافاصله مردم بافرهنگ ما شروع ميکنن به جر و واجر کردن همديگه که دومي باشن و مبادا يکي ازشون جلو بيافته! مثلا دقت کنيد به بورس. هيچوقت يکي از خانواده پيدا نميشه که بره واسه اولين بار يه بورسي رو بخره. اول وايميسه ببينه بقيه که خريدن چه بلايي سرشون مياد و بعد اگه طرف خوشبخت دو عالم شد، ميره ميخره.
همين موضوع رو بهخنده به همسر عزيزم گفتم و بغل دستي من که يه آقاي جووني بود شنيد و بلافاصله بهش برخورد و پاشد رفت نفر اول صف پشت در وايساد و بلافاصله بدون هيچ درنگي همه حضار از جاي خودشون بلند شدند و در حالي که بنجانسون به گردشون هم نميرسيد، با هل دادن همديگه خودشون رو بهزور تو صف جاکردن! البته دروغ نگفته باشم يک نفر اون ته صف چون ديد نفر آخره ديگه از رو صندليش بلند نشد و همونجا نشست…
No comments:
Post a Comment