معروفه که ميگن تحقيقات و اکتشافات علمي هميشه از يک موقعيت پيشبيني نشده شروع ميشن و مسلما ما هم از اين موقعيتها بيبهره نبوديم ولي موقعيت بايد واسه اهلش پيش بياد نه ما! ليکن امروز صحنهاي ما رو به خودش مشغول داشت که موجب انجام يک تحقيق دو ساعته در خصوص تاريخچه مجسمهسازي در ايران شد!!! مسلما يه تحقيقات دو ساعته نتايج زياد دقيقي نداره ولي بازهم واسه ما خيليه...
اول صحنه رو توضيح بدم براتون تا بعد نتيجه کشفيات رو خدومتتون عرض کنم. دوستاني که محل تقاطع بزرگراه کردستان با همت رو يادشون هست، لطفا يه بار صبح ساعت 8 برين اونجا که نيم ساعت تو ترافيک همين يهتيکه گير کنين و سر فرصت به صحنه نگاه کنيد. از کردستان شمال به سمت راست بپيچين و از سر يوسفآباد که رد شدين، سمت راستتون تو يه رقوم پايينتر (تو يه سطح نيمه عميق! – مازيار) يه پارک مانندوار ميبينين که عنصر مورد بحث ما همون وسط قرار داره.
عنصر بحث ما يه گوزن با سايز طبيعي هستش که روش سبزه سبز کردن. همينجوريش چون چشماتون به انواع و اقسام موجودات بدهيبت که با سليقه دهاتي و جوادي اينور و اونور شهر نصب ميشن عادت داره چيز خاصي رو توش نميبينين غير از اينکه دور گردن اين گوزن سبزهاي روبان صورتي نداره ولي با کمي دقت بيشتر و عبور در ساعت دقيق که خدمتتون عرض کردم ميتونين آب رو ببينين که مثل فواره از همه جون و همه طرف اين گوزن مادرمرده بيرون ميزنه! البته اول فقط از دهنش ميزد بيرون ولي ديدن که بهتره از مجسمه (ببخشيد سبزه) براي کاربري آبياري چمنهاي اطرافش هم استفاده کنن واسه همين هم با سيخ افتادن به جون اون بدبخت و همه ورش رو سوراخ کردن غير از همونجايي رو که همه گوزنهاي طبيعي عادت دارن چمنها رو باهاش آب بدن!!!
راستش اولين باري که اين مجسمه بيريخت رو ديدم به جون همه مسئولين اين فاجعه شهري صلوات غرا فرستادم ولي کمکم که به ديدن اين صحنه عادت کردم شروع کردم به تجسم فردي که اين بدبخت رو اينجوري خلق کرده و سعي کردم از روي مخلوق پي به مشخصات خالق ببرم. خوب اولش که با مهندس معمار و مجسمهساز و ... شروع کردم رگ گردنم ميزد بيرون و حرفهاي ناجوري ميزدم ولي بعدا که کمکم طرف به اوستا بنا، بنا، سر عمله، عمله و ... تنزل پيدا کرد عصبانيت من هم کم شد و الان تبريک ميگم به اون بچه دهاتي افغاني که باباي عملهاش براي اينکه توي تابستون تو خيابون علاف نباشه که بيجه بدزدتش و بلا ملا سرش بياره آوردتش اين وسط کاردستي بسازه و سبزه روش سبز کنه. هر بار هم ميبينم اينو لبخند مليحي رو لبام سبز ميشه تا اينکه امروز ديدم يه دونه مجسمه سبزهاي قوچ در محوطه چمن تقاطع ستاري – حکيم سبز شده!!!
اولش باورم نشد و بلافاصله رمپ رو که رد کردم زدم بغل و از ماشين پياده شدم ببينم... آره... درست ديده بودم... واقعا عين همون مجسمه رو با قيافه قوچ ساخته بودن و گذاشته بودن اونجا...
من نميدونم کدوم چوپوني رو ور داشتن گذاشتن کارشناس سازمان زيباسازي که اين چيزا رو ميپسنده و سفارش ميده؟ يعني واقعا سليقه مردم پايتخت يکي از قديميترين کشورهاي دنيا هنوز مثل اجداد 6000 سال پيششون هست و فقط از دنيا گاو و گوسفند و خر و بز ميبينن و ميپسندن؟ بهخدا همين الان هم تشريف ببرين موزهها و مجسمههاي باستاني ما رو ببينين يک سر و گردن از توليدات الان بالاتر و باکلاستر هستن و به ازاي هر 5 تا انسان يه دونه گوسفند و بز ميساختن.
اين شد که يه گردش کوچولو تو وب کردم که خودتون هم ميتونين انجام بدين (دنبال "مجسمه سازي در ايران" بگردين) و به يک نتيجه جالب برسين! از زمان مسلمون شدن ايران مجسمهسازي حروم بوده تو اين کشور (و البته هنوز هم هست اما غير علني) و اولين مجسمههاي مدرن ما از 30 سال پيش ساخته شدن!!! و الان هم دوباره جلوش رو ميگيرن.
تازه جالبتر اينکه حدس ميزنيد نماد مجسمههاي مدرن ما هم چي باشه؟... بله... درسته... دوباره دو تا دونه بز هستش که کاملا مدرن با فرفورژه درست شده و يکيش تو محوطه موزه هنرهاي معاصر هستش و بعدي هم تو پارک جمشيديه... خدايا... توبه...
No comments:
Post a Comment