امروز دوباره نوشته برف سياه رو تو وبسايت ابراهيم نبوي خوندم. نبوي اين متن رو سالهاي قبل نوشته بود و امسال دوباره اون رو به ما يادآوري كرد و دوباره عين سالهاي قبل و با همون شدت همون جاي قبلي من رو سوزوند.
ما در ايران به علت ايزوله بودن و عدم تماس مستقيم با كشورهاي پيشرفته، مهمترين پارامتر در زندگي خودمون و در نتيجه انتخاب مشي سياسي و اجتماعي حكومتمون رو فراموش كرديم: كيفيت زندگي
متاسفانه ما كيفيت زندگيمون رو به شدت پايين آورديم و اونقدر بهش عادت ميكنيم كه حتي پسرفت اون رو هم متوجه نميشيم. يك قسمت از متن نبوي خيلي بهنظرم جالب اومد و اينكه ما اصلا از زندگيمون و حكومتمون چي ميخواييم؟ جدا از زندگيمون چي ميخواهيم كه بعد از ١٠٠ تا ١٥٠ سال تاريخ امروزيمون هنوز نتونستيم سيستم مناسب حكومتمون رو براي خودمون مشخص كنيم؟
ما در ايران به علت ايزوله بودن و عدم تماس مستقيم با كشورهاي پيشرفته، مهمترين پارامتر در زندگي خودمون و در نتيجه انتخاب مشي سياسي و اجتماعي حكومتمون رو فراموش كرديم: كيفيت زندگي
متاسفانه ما كيفيت زندگيمون رو به شدت پايين آورديم و اونقدر بهش عادت ميكنيم كه حتي پسرفت اون رو هم متوجه نميشيم. يك قسمت از متن نبوي خيلي بهنظرم جالب اومد و اينكه ما اصلا از زندگيمون و حكومتمون چي ميخواييم؟ جدا از زندگيمون چي ميخواهيم كه بعد از ١٠٠ تا ١٥٠ سال تاريخ امروزيمون هنوز نتونستيم سيستم مناسب حكومتمون رو براي خودمون مشخص كنيم؟
23 comments:
قورباغه رو شنیدم اگه توی یه ظرف آب سرد بندازی و بعد ظرف رو بذاری روی اجاق کم کم داغ شدن آب رو نمیفهمه، به طوری که آب جوش میاد و قورباغه نمیپره بیرون و زنده زنده آب پز میشه.
آدمیزاد هم همینطوریه ظاهرا.
رفقا، خوب نون بهم قرض مي دهيد شما خارج نشينها. از القاب زيبايي كه به ما داخل نشينان ميدهيد، كمتر حظ ببريد. ما قورباغه هايي هستيم كه توي آب جوش مانديم شما بپائيد يك وقت گير فرانسوي ها نيافتيد كه ميگويند قورباغه هم ميخورند. يادتان باشد اگر به تماشاي بازيي نشستيد كه بين يك شل و يك دونده سرعت بود و آن شله باخت خيلي متلك بارش نكنيد. بضاعتمان در همين حد بود كه هست. شايد دچار اين بدبختي شديم چون آدم باهوشها آذم خوبها آدم باحالها و خلاصه فرشته هاي اين سرزمين رفتند جاهاي ديگر و باز ما مانديم شهر بي تپش وآنچه كفتار و شغال و روبه است.اينكه ما نميدانيم كه از حكومتمان چه ميخواهيم پس اينهمه بلا سرمان آمده است نتيجه ميدهد كه ديگران ميدانند از حكومتهايشان چه ميخواهند. فكر ميكنيد همه راز سسمي همين دانستن است يا كليدها ديگري نيز نياز هست.مثل اينكه گاهي تحمل كنيم و از ميدان بدر نرويم.
راستي يك كاري كنيد ما هم فرار كنيم.
آقا محسن جان،
متاسفانه اين آقا مازيار ما انقدر نايس تشريف دارن كه اگر يك در هزار تصور ميكرد به تريچ قباي كسي برميخوره اصلا اين متن رو نمينوشت ولي متاسفانه يا خوشبختانه اين يك واقعيته كه وقتي قورباغه رو آروم آروم بپزي نميفهمه و بايد قبول كنيم كه نميفهمه.
نكته دوم هم اينكه بد نبود متن نبوي رو كامل ميخوندي كه اتفاقا به ”نازكي شيشه تنهايي” ما ايرانيها اشاره كرده. جسارته ولي اگه بنده جاي شما بودم به جاي اين همه متلكي كه بار ما آوارهها كردي، يه رهنمودي ميدادي كه ما از زندگيمون چي ميخواهيم.
شما فيالواقع در همين دو سه پست آخرتون هر چي صفت وصفالحال آدميزاده به اين گربهها، سگها، جغدها و ميمونها نسبت دادي حالا ايشون هم يه صفت قورباغه رو به آدميزاد (و نه ايرانيهاي مقيم ايران!) داد و شما اينجور داغ كردي.
من نميدونم با اين همه غيرت و رگ گردنهاي باد كرده چرا خشتك مام وطن نوك ميل پرچم دنيا است!
نكته ديگه هم اينكه مواظب باشيم با غرق شدن در فلسفه و كمالگرايي مطلق (اينكه بقيه دنيا هم نميدونن از حكومتهايشان چي ميخوان( زندگي خودمون رو به امان خدا ول نكنيم.
الان متاسفانه مردم دنيا شعورشون نميرسه و از حكومتشون احترام، ثبات اقتصادي و امنيت سياسي و اجتماعي ميخوان و به همين قازورات بياهميت (كه دارند) قانع هستن.
اين كفار بهدور از معنويت كرامت انساني رو در احترام به خودشون تعريف ميكنن كه به صورت كاملا احمقانهاي نرخ تورم ساليانه تعريف شده. اين عامل احمقانه مادي نشون دهنده خيلي چيزهاست و به محض اينكه تكون ميخوره نصف قوانين مملكت جابهجا ميشه.
شما لطف كن، منت بذار بگو شاخص زندگي ما تو ايران چيه كه ما براساس اون سيستم سياسي، اقتصادي و اجتماعيمون رو بنا كنيم.
ميدونم كه پول براي ما مردم عارف اخ هستش، احترام به شخص و فرديت هم كه توهين به خدا و ملت (!) هستش. شما لطف كن اون سسمي و كليدهاي مورد نياز ديگه رو به ما معرفي كن.
اگه سسمي رو ميدونيم و كليدهاي مورد نياز رو ميشناسيم كه خوب بسمالله. اگه هم نميدونيم، فعلا دست به نقد تجربيات كفار رو استفاده كنيم كه به مزاق ما وطنفروشهاي بيغيرت بدجوري مزه ميده!
اقا محسن،
جریان قورباغه رو درباره کل آدمها گفتم. اشتباه برداشت کردین!
رفیق.شما اونور ابی دنبال جاده صافکن می گردی.
رضا
رضا جان، اول بگو جاده به كجا تا بعد ببينيم جاده صاف كن ميخواهيم يا نه. صافي اين جاده (اگه صاف بشو باشه) به من و شما قد نميده...
من يه عمره كه يه مشكل ساده دارم كه متاسفانه هيچ وقت بهنظر نميرسه كه حل بشو باشه. اينكه وقتي يه مسئله سخت واسه حل كردن دارم دائم ميبينم راحتترين راه حل واسه دور زدن (و نه حل كردنش) چيه.
قديمها رگ گردنم ميزد بيرون و غيرتي ميشدم كه با طرح اين مشكل بهم توهين شده. يه كم بعد هر چي درد تو دنيا داشتم ميانداختم گردن همين مسئله بدبخت كه تا ميشه پيچيدهاش كنم و حل ناكردني كه از خودم خجالت نكشم. همين نزديكيها تبديلش ميكردم به يه مسئله جهاني و تو رويام تصور ميكردم كه اين مشكل همه است و بي راه حل. الان هم كه بيغيرت شدم و اگه اين مشكله نباشه احساس ميكنم يه چيزي كم دارم.
ما كه الان فراري هستيم و اينور آب. تنها كاري كه ميتونم بكنم اينه كه چيزايي كه اين طرف ميبينم و باهاش زندگي ميكنم رو واسه رفقام بنويسم. شايد يه وقت احساس مشكل داشتن كردن و مثل من فراري و آواره شدن و يا بيل گرفتن دستشون و جاده رو صاف كردن واسه من (و نه شما و ٦٩٩٩٩٩٩٨ نفر ديگه).
اولين چيزي هم كه بهنظرم رسيده، لخت كردن خودمونه جلوي چشم خودمون. هر وقت ياد گرفتيم پشت اداي غيرت، اداي مذهب، اداي تاريخ پرشكوهمون، اداي وطنپرستيمون پنهان نشيم و ببينيم كه لختيم، بعد ميبينيم كه به جاي متلك گفتن و فلسفهبافي بايد يه روزي مشكلمون رو بذاريم جلومون و باهاش روبهرو شيم.
اولين دعايي كه ميتونم براي تمام رفقا و عزيزانم بكنم اينه كه مجبور شن چند سال خارج از مام ميهن ايران زندگي كنن تا بهعينه متوجه بشن كه افه غيرت، وطنپرستي، اداي روشنفكري، اخلاق و رفتار نازك نارنجي و پراسترسمون چقدر مهوعه...
رفیق .دلت خیلی پره.من با ه.ش اشتباه گرفتی لطف کن چند نمونه از زندگی پر استرس بگی ما ......فیض ببریم.
رضا.
ايشالا تشريف ميارين بنده منزل كه افتخار ميزباني شما رو داشته باشيم. يه هفته كه تو خيابون با مردم تماس مستقيم داشته باشين، نمونههاي زندگي پراسترس خودشون ميان جلوي چشمتون.
مامانم اینا. ناخنت نشکنه
تجربه این دوست حقیر شما اینه که نه تنها هوشمندانه ترین بلکه مهندسی ترین روشی که یک فرد میتونه اتخاذ بکنه، نمرکز روی شب تعطيل، توت فرنگي، خامه زده شده با شكر و مخلفات میباشد...مستحب است فرمان سفت و سختی هم به چرخ و زمان داده نشود
این روش هم قورباغه و خرس و پلنگ و اینور و انور بر نمیداره
خلقت و عصر زمان ما جوری طراحی نشده که در اون بسادگی بشه القاء شیوه و روش صحیح زندگی کرد...اساساً تناسب منطقی هم بین توجه عملی همه ما به کیفیت ساده زندگی روزانمون و این بحثهای عمومی و خصوصی و حتی فردی که روشهای پیوند مغز قورباغه به پلنگ و دودول خرس به قورباغه رو مورد تحلیل قرار میده وجود نداره
با این شیوه بی تناسب آخرالعمر زنگی فردی میشه یک عمر گشنگی کشیدن از ترس گرسنه موندن...یک عمر حرص خوردن که ساعتی بیاد که حرص نخوریم...تاریخ که هممون خوندیم، بشین تا بیاد
تمرکز رو بذارید رو کیفیت واقعی، ملموس و عملی لحظه ها
با هم حال کنیم...و به خلقت فرصت بدیم
از کوچیک شروع کنیم
امیدوارم هیچکدوممون در سطح مشکل باقی نمونیم و عرض من از جانب غیر مهندسین به بیتفاوتی تفسیر نشه
زنده باشین
خوب در این مملکت ای که ما هستیم چون هیچکدوم کاری جز افه های مهوع روشنفکری و تاریخ و .. (این کلمات خیلی اشناست مال اوایل انقلاب نیست که باهاش پنبه خیلی چیزها را زدند؟)و عینهو ماست نشتسیم و کاری نمیکنیم که کاکنهای مت همه رفتند. وقت نشد سری اینجا بزنم. حرف تو حرف میارید که حرف اول یادمون بره ما هم قورباغه های کودن هموز گیر همون روضه اول منبرتون هستیم و شما ولی رسیدید به صحرای کربلا. اینکه ما کیفیت زندگیمون رو آوردیم پایین و نمیدانیم جدا از زندگیمون چی میخواهیم. یه کمی شبیه توصیه به خوردن شیرینی در روزگار قحطی گندم است. در اینکه مشکلات عدیده ای داریم باهات موافقم اما کمی زور دارد که همه ما را به بی عملی متهم کنی. یادت باشه خودت هم اینجا بودی و احتمالا گاهی از اینکه از پشت عینکهای خوشگل و رنگی کفار متلکی بارت میکردند کمی دلخور میشدی. در مورد خشتک مام وطن هم که خودت رهنمود دادی وقتی لخت میکنی خشتکه هم میره بالا . بعدش هم من کشته این مردم دنیا ی تو هستم. راستی اینا کی اند؟
من البته ارادت تامی نیز به جناب مازیار خان هم دارم. گاهی وسط دعوای با رامتین اینجوری میشه.
عجب! محسن خان فكر كنم يه كم داغ كرده بودم و بدون توضيح و فكر كافي فقط نوشته بودم.
منظورم از اداي روشنفكري و ادعاي تاريخ پرشكوه دقيقا ”ادا” و ”ادعا” بود. فكر كنم بايد حتما تجربه حضور نسبتا طولاني رو در يك كشور ديگه (البته بهتره عضو گروه هشت باشه( تا متوجه بشي تو اون پست چي نوشته. من دوباره اون پست رو خوندم و ديدم كه جمله با اين آرزو و براي محيط خارج از ايران نوشته شده.
در اول انقلاب با خيلي حرفها پنبه خيلي چيزها رو زدن. مثلا همين اخيرا يه جا خوندم كه:
در چنین موقعیت بحرانی، عموما خود افراد دست به کنترل و مجازات خاطیان به حریم آزادی خویش میزنند. اما گاه یک پلیس بی یال و دم و اشکم هم ممکن است چنین کاری را به انجام برساند. میدانم روش چندان خوبی نیست این گونه روشها. اما گاهی برای نشان دادن اقتدار قانون، در سرزمین بی قانون، حرکتهایی این چنین چندان هم بد نباشد. شاید گامی باشد برای تسلط قانون و کشاندن همه به راه تمکین به قانون.
ميشه اين جملات رو دقيقا به همون چيزي كه فرمودي تسري داد.
من هنوز بحث اول رو كاملا جدي و موثر ميدونم. وقتي يك مسئله حل ميشه كه اراده حل كردنش وجود داشته باشه. اگه شما ميفرماييد كه مشكل ما خوردن شيريني در روزگار قحط گندمه، لطف كن بگو قحط گندم چيه كه از يه جايي شروع كنيم.
به نظر من تا وقتي كه نميدونيم ”از كجا” بايد شروع كنيم، بايد ”از يه جايي” شروع كنيم. به نظر من بايد از مقايسه كيفيت زندگي با جايي بهتر از ايران شروع كرد تا احساس و نياز به تغيير ايجاد بشه.
ممكنه كه اين نياز به نظر شما سوسولي بياد و ماري آنتوانت رو به يادت بياره ولي با بزرگ كردن مشكل به حد قحطي گندم فقط باعث ميشيم كه اراده شروع به تغيير كمتر بشه.
بعد هم بهنظرم يه كم عجيب مياد كه چرا هر وقت هر حرفي زده ميشه و يا مسئله اي عنوان ميشه، توهين به ايرانيان مقيم ايران و لنگش كن به نظر ميرسه.
اينجا اين حرفاي من بد به نظر ميرسه، فرض كن يكي داخل ايران اين رو نوشته. حالا منطقي شد يا نه؟ اينكه من اينجام و شما اونجا موجب ميشه كه اين بحث بي معني و بي هدف بشه؟
خود ما وقتي داخل ايران بوديم چقدر از اوضاع و احوالمون انتقاد ميكرديم؟ اون اشكال نداشت حالا كه من آواره شدم ديگه اين انتقاد به جامعه نيست و توهين به ايرانيان شده؟
آخرش هم من يادم نميياد اينجا كسي رو متهم به بيعملي كرده باشم (جايي اين رو نوشتم؟). مردم اينور هم هيچ كار خاصي نميكنن و شاخ غول رو هم نميشكنن ولي يك سيستمي هست كه تمامي تلاشها و خروجيها رو همجهت ميكنه.
جهت هم اينجا بالا بردن كيفيت زندگي هستش كه قبلا تعريف شده (درست و غلطش رو نميدونم ولي تعريف شده و كسي فعلا باهاش مشكل نداره). شما تعريف ديگهاي رو براي ايران مناسب ميدوني ما رو بينصيب نذار.
ولي خواهش ميكنم با بزرگ و پيچيده كردن مشكل كه ”مشكل ما اين چيزا نيست” بحث رو بينتيجه و عقيم نكن.
خیلی عالیه یعنی نقطه شروع ما این باشه که کیفیت زندگی هامون را باهم مقایسه کنیم. البته اون بخش اصلی نوشته ات را باید خیلی گل و گشاد معنا کنی تا به این روش سردستی آخر رسید. ولی این هم خیلی مهم نیست. من گردن شکسته ادای-فیلسوف ها-در-بیار ولی چندتا ان قلت دارم
یکی اش اینه اگر بعد از این مقایسه به خیزشی برنخواستیم متهم به کودنی یا بی عملی یا ناموس پرستی شوونیستی نشویم.
دومندش تو که انتظار نداری بعد از قیاس کیفیت زندگی ما و آنها حتما به نتیجه برتری کیفیت ریستن آنها برسم یا نه اگر به عکس آن رسیدیم (فقط از نقطه نظر منطقی) لیچار بارمان نکنی. چون خیلی وقتها ممکن است در یک گفتگو سالم الزاما به باورهای اولیه مان نرسیم.
سومندش شاید اصلا باید بی خیال این جور حرفها شد. قبول که تو با مقایسه این دو کیفیت مشکلی را برای خود حل کرده باشی ولی مهندس جان اینجا مسدله ریاضی نیست که راه حلها مستقل از افراد باشند. آخوندها میگویند یقین فردی اصلا دلیل متقنی برای صدق نیست. برای اون متلکت هم نکته ای گفتم که بد نیست ببینیش هنوز هم تصور میکنم در همه جای دنیا بین امنیت و آزادی انتخاب اول جامعه امنیت است (فقط یک چندتا شاهد تاریخی دارم برای این گفته و نه دلایل منطقی)
من سر موضوع توهین چندان نازک نارمجی نیستم اما یادت هست که برداشت مازیار از متن ات چی درآمد. پس گیر نده بابا فحش دادی دیگه حالا چرا حاشا میکنی؟
خدا وکیلی اگر من از عبارت
"وقتي يك مسئله حل ميشه كه اراده حل كردنش وجود داشته باشه".
این نتیجه را بگیرم که تو میبینی مسایل ما حل نشده پس اراده ای وجود نداشته پس ما با یک عده آدم تنبل و بی اراده و ضعیف و غرغرم طرفیم راه پرتی را رفته ام؟ بینی بین اللهی این چیزها فحش نیست؟ جواب ندارد؟
یادم باشه یه روزی روزگاری با هم بنشینیم و در باره مقایسه مورد نظرت گپی با هم بزنیم چون به شدت با این تصویر کارتونی اون ور بهشته این ور جهنمه مشکل دارم.
اما کلام آخر رهنمود خواسته بودی ازم. من فقط یک خواست ساده را برای خودم دوستانم و همکارانم همواره تکرار میکنم.
هر کاری را که به ما سپردند به بهترین وجه انجامش دهیم. ما آن سیستم خوشگل و مامانی آنوریها را نداریم و باید خودمان جور بخشی از این سیستم نداشه و یا معیوب را بکشیم (من این ماشین لکنته خودمان را بیشتر از آن سیستم دقیق دوست دارم چون گاه عیب این سیستم به یادم میآورد که هنوز انسانم)
راستی چه کاریه زور میزنیم اینجا مینویسیم بیا بالا تو بنویس ن جوابتو تو وبلاگ خودم میدم تو هم جوای منو تو وبلاگ خودت بده اینجوری هم درد تو و هم مرض من در وبلاگ نوشتن حل میشه. نمیشه؟
- من از همون اول منظور اصليم يعني پي بردن به كيفيت پايين زندگيمون رو گفته بودم.
- با نظرت كاملا موافقم. علما و فصحا و فيلسوفا و جامعه شناساي ما بشينن و اين مقايسه رو انجام بدن و آخرش واسه مردم ايران هدف، حداقل كيفيت زندگي، روش رسيدن به اين هدف و مهمتر از همه ادامهدار بودن كيفيت زندگي رو بگن. براي همين مسئله من مشكل بسيار بزرگي دارم كه ناشي از بدبيني بيش از حدم ميشه. اخلاقهاي بسيار غريب نخبگان ما لايه فكور و سياستساز ما رو بسيار ضعيف كرده. نگاه به پايين و غرغر در مورد بيچارهها، فقرا و اينجور مسائل موجب ديپرشن و خشم نسبت به پيشرفت شده كه همين اولين گاو رو سخت ميكنه.
- لطفا تكليف ما و خودت رو در مورد وضعيت كنوني مشخص كن. راضي هستي و يا نه؟ سئوالت بهنظرم خيلي عجيب اومد كه گفتي نتيجه مقايسه رو خود ايران بايد انتخاب كنه. الان وضع امنيت، اقتصاد، علم و آزادي داخل كشور ما در مقابل كيفيت زندگي در كشورهاي اروپايي بالاتره كه كيفيت زندگي يك اروپايي ممكنه در مقايسه با كيفيت زندگي در ايران كم بياره؟ من منتظر اين جوابت ميمونم كه يه كم قاطي كردم!
- در مورد اينكه در وضعيت الان هركسي بايد از محيط اطراف خودش شروع كنه موافقم و بهنظر ميرسه كه اين تنها راه حل مناسب در وضعيت الانه ولي بايد مطمئن شد كه با فلسفه نهايي كيفيت مورد قبول زندگي (هدف) در يك امتداد باشه. ممكنه كه شما از اطراف خودت شروع كني و هدفت هم برقراري امنيت به روش كنوني نيروي انتظامي باشه!
Post a Comment