Saturday, December 22, 2007


يلدا مبارك


Tuesday, December 18, 2007


اين لينك رو امروز سامان فرستاده بود كه دمش گرم. يه كم حوصله كنين و تا تهش ببينيد بد نيست.


Sunday, October 28, 2007

وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ
و اگر بشرى مثل خودتان را اطاعت كنيد در آن صورت قطعا زيانكار خواهيد بود
قرآن - سوره مومنون - آيه ٣٤

Thursday, August 23, 2007

مردي بر چوبه دار و در قفسي آهنين كه رها شده بود تا از گرسنگي بميرد بيدار مي‌شود. او مي‌داند كه به‌جرم گناهي كه انجام داده او را اينجا گذاشته‌اند ولي نمي‌تواند به‌خاطر بياورد كه گناه چه بوده است. در اطراف او دو چوبه ديگر هستند و بر روي يكي از چوبه‌ها تابلويي است كه خوانده مي‌شود ”متجاوز” و تابلوي ديگري خارج دومي است كه خوانده مي‌شود ”قاتل“. اسكلت خاك‌آلوده‌اي در قفس متجاوز است و پيرمردي در حال احتضار در قفس قاتل. مرد نمي‌تواند تابلوي خارج از قفس خود را بخواند بنابراين از پيرمرد مي‌خواهد كه آن‌را براي او بخواند تا بداند چه كرده است. پيرمرد به تابلو نگاه مي‌كند، به‌مرد نگاه مي‌كند، سپس بانفرت به صورتش تف مي‌كند. چند راهبه مي‌رسند. بر متجاوز مرده دعا مي‌خوانند. به قاتل پير غذا و آب مي‌دهند. جرم مرد را مي‌خوانند. گويي جان از بدنشان به‌در مي‌رود و با گريه مي‌روند. راهزني از راه مي‌رسد. بي‌هيچ علاقه‌اي به متجاوز مي‌نگرد. قاتل پير را مي‌بيند، قفل قفسش را مي‌شكند و او را آزاد مي‌كند. به‌سوي قفس مرد مي‌آيد، جرمش را مي‌خواند. راهزن اندكي لبخند مي‌زند. مرد اندكي لبخند مي‌زند. راهزن تفنگش را بالا مي‌آورد و به قلب مرد شليك مي‌كند. مرد در حال احتضار فرياد برمي‌آورد ”لااقل بگو چه كرده‌ام!”. راهزن سوار بر اسب مي‌رود بدون آنكه به‌او بگويد چه كرده است. آخرين كلماتي كه مرد براي هميشه برزبان مي‌آورد اين است ”به جهنم خواهم رفت؟” و آخرين صدايي كه براي هميشه مي‌شنود راهزن است كه آرام مي‌خندد...

The Pillowman

Wednesday, August 01, 2007

اين متن‌ها رو ابراهيم نبوي سال ١٣٨٣ تو سايت گويا نوشته بود:

دکتر علی شریعتی، معلم شهید ما
امام، انسان مافوق و پیشوا است. ابرمردی است که جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری می کند. دوام و قوام جامعه بوجود امام بستگی دارد.
نوشته ای که دوروز قبل در صفحه نبوی در گویا آمد گزیده ای است از نظرات مرحوم دکتر علی شریعتی که وی آنها را در جلسات سخنرانی و نوشته هایش در تهران و مشهد در کتب مختلف اظهار کرده است. برای عبرت گرفتن از تاریخ و آشنایی با بلایی که سرمان آوردیم و آمد چند بار این نوشته ها را بخوانید، اگر خوب نشدید از روی آن چندبار پاکنویس کنید. ضمنا تا دو یا سه روز دیگر نظرات یکی دیگر از قهرمانان مملکت ایران را در همین جا می خوانید
اهمیت تعصبنهضت تشبه به غرب همچون طوفانی، برج و باروی تعصب را که بزرگترین و قوی ترین حفاظ های وجود ملت ها و فرهنگ ها بود، فروریخت و راه برای نفوذ و ویرانی ارزشهای تاریخی و سنتی و اخلاقی ملت های شرق باز شد و مردم ما در برابر آن بی دفاع ماندند(1)
مردم گمراهمردم باید زمام خود را به دست ولی بدهند وگرنه به گمراهی افتاده اند... امامت، منصبی است الهی و نه شورایی و انتخابی... امامت یک حق ذاتی است ناشی از ماهیت خود امام نه ناشی از عامل خارجی انتخاب...(2)
نقش رهبریجهل توده های عوام مقلد منحط و بنده واری که رای شان را به یک سواری خوردن یا یک شکم آبگوشت به هر که بانی شود اهداء می کنند و تازه اینها، غیر از آراء اسیر گوسفندی است... آراء راس ها... رهبری نمی تواند خود زاده آراء عوام و تعیین شده پسند عموم و برآمده از متن توده منحط باشد...(3)
اهمیت ولایتقبول و ارزش همه عقاید و اعمال دینی، منوط به اصل ولایت است.(4)
انتخاب و رهبریرسالت سنگین رهبری در راندن جامعه و فرد از آنچه هست بسوی آنچه باید باشد به هر قیمت ممکن، بر اساس یک ایدئولوژی ثابت... اگر اصل را در سیاست و حکومت به دو شعار رهبری و پیشرفت- یعنی تغییر انقلابی مردم- قرار دهیم آنوقت انتخاب این رهبری بوسیله افراد همین جامعه، امکان ندارد زیرا افراد جامعه هرگز به کسی رای نمی دهند که با سنت ها و عادات و عقاید و شیوه زندگی رایج همه افراد آن جامعه مخالف است... کسی که با کودکان به سختی رفتار می کند و آنها را در یک نظم دقیق متعهد می کند و به آنها درس جدید تحمیل می کند، مسلما رای نخواهد آورد... امام مسوول است که مردم را بر اساس مکتب تغییر و پرورش دهد حتی علیرغم شماره آراء... رهبری باید بطور مستمر، به شیوه انقلابی- نه دموکراتیک- ادامه یابد... او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسی نمی سپارد...(5)
رهبر مافوق بشرامام، انسان مافوق و پیشوا است. ابرمردی است که جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری می کند. دوام و قوام جامعه بوجود امام بستگی دارد. امام عامل حیات و حرکت امت است. وجود و بقای امام است که وجود و بقای امت را ممکن می سازد. امام، پیشوا است تا نگذارد امت به بودن و خوش بودن و لذت پرستی تسلیم شود و بالاخره پیشوا است تا در پرتو هدایت او، امت حرکت و جهت خویش را گم نکند. (6)
هم رئیس دولت و هم رئیس حکومتامام در کنار قدرت اجرایی نیست. هم پیمان و هم پیوند با دولت نیست، نوعی همسازی با سیاست حاکم ندارد. او خود مسوولیت مستقیم سیاست جامعه را داراست و رهبری مستقیم اقتصاد، ارتش، فرهنگ، سیاست خارجی و اداره امور داخلی جامعه با اوست. یعنی امام، هم رئیس دولت است و هم رئیس حکومت و ... شیعه پیروی از امام را بر اساس آیه اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم توصیه می کند و امام را ولی امر می داند که خدا اطاعتش را در ردیف اطاعت از خود و اطاعت از رسول شمرده استو این تقلید نیز برای رهبری غیر امام که نایب اوست در شیعه شناخته می شود....(7)
کورکورانه و تشکیلاتیباید اطاعتی کورکورانه و تشکیلاتی داشت... این معنای تقلیدی است که در تشیع وجود داشت و همین تقلید نیز برای غیر امام که نایب اوست در شیعه شناخته می شود. تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست، بلکه اساسا اقتضای عقل، تعبد و تقلید است.(8)
دموکراسی فواحشآزادی و دموکراسی و لیبرالیسم غربی چونان حجاب عصمت به چهره فاحشه است.(9)
دموکراسی راس هااصل حکومت دموکراسی برخلاف تقدس شورانگیزی که این کلمه دارد، با اصل تغییر و پیشرفت انقلابی و رهبری فکری مغایر است، بنابراین رهبر انقلاب و بنیانگذار مکتب حق ندارد دچار وسوسه لیبرالیسم غربی شود و انقلاب را به دموکراسی راس ها بسپارد...(10)
منابع:1) اسلامشناسی ص852) شیعه یک حزب تمام ص 151 و 1673) امت و امامت صص 504 و 6044) اسلامشناسی، ج 1، ص 865) امت و امامت و مسوولیت شیعه بودن و انتظار مذهب اعتراض6) شیعه یک حزب تمام، امت و امامت 7) امت و امامت8) یاد و یادآوران، حسین وارث آدم 9) حسین وارث آدم ص 9910) امت و امامت و شیعه یک حزب تمام
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××٨

پدر، مادر، خودتان متهمید! سيد ابراهيم نبوي

من با عشق شریعتی مذهبی شدم، با عشق شریعتی انقلابی شدم، با عشق شریعتی وارد سیاست و دولت شدم و در وزارت کشور حکومت و صدا و سیمای جمهوری اسلامی کار کردم.
انتشار جملاتی چند از مرحوم شریعتی در صفحه نبوی در گویا در مورد ولایت معصوم و فقیه و آزادی غربی و انتخاب و فرهنک سنتی و مدرن و غیره باعث ناراحتی برخی دوستان شد و مطابق معمول به جای اینکه فکری به حال دیدگاههای دکتر شریعتی بکنند، یادشان افتاد که من در گذشته در وزارت کشور و صدا و سیما کار می کردم. همین امر مرا وامی دارد که توضیح مبسوط تری بدهم و البته در این توضیح نیز تلاش می کنم برمنوال اجمال بروم و کلام کوتاه نگه دارم.
1) چنین شبهه ای ایجاد شده است که گویی خدای ناکرده اظهارات مرحوم دکتر شریعتی در مورد ولایت معصوم بوده است، در حالی که خود شریعتی بارها در کتب مختلف و ارجاعاتی که دادم وتفصیل آن قابل ارائه است بارها از رهبری و ولایت غیرمعصوم دفاع کرده و تقلید شیعه را عین تعقل می داند. از دوستان درخواست می شود کاسه دموکرات تر از شریعتی نشوند.2) مهم ترین مشکل شریعتی در تبدیل دین به ایدئولوژی است. آنچه در باب نگاه ایدئولوژیک و عواقب خطرناک آن می کشیم از تشیع علوی شریعتی است. مردم ایران چهارصد سال زحمت کشیدند تا با قرار دادن شیعه در تعریف تشیع صفوی امکان همزیستی قابل تحمل دین و زندگی را فراهم کنند. دکتر شریعتی یکباره آمد و با آموزه های ایدئولوژیک دوران خود تشیع علوی را به عنوان تفسیری خطرناک و تروریستی وارد فرهنگ ایران کرد. از دل همین تشیع علوی بود که تشیع ولوی بیرون آمد.3) آثار شریعتی پر است از آموزه های ضد دموکراتیک و استبدادی، از درون این آثار نه دموکراسی در می آید و نه آزادی زاده می شود. راه شریعتی به دو مقصد اصلی ختم می شود: جمهوری اسلامی با بدترین تعریف آن و جامعه بی طبقه توحیدی مجاهدین خلق به عنوان سرنوشتی بدتر از جمهوری اسلامی. البته اگر خلوص بیشتری در پیروان شریعتی باشد، می شوند فرقان تروریست و یا مقتدا صدر تروریست و یا بن لادن تروریست یا حزب الله تروریست لبنان و یا حماس تروریست. 4) شریعتی با همان شکلی که بود با شریعتمداری کیهان با شکلی که هست فرقی ندارد. می شود امیدوار بود که اگر آن مرحوم زنده بود مثل بازرگان یا دکتر یزدی یا چپ های پشیمان شده یا حزب اللهی های لیبرال شده یا سعید حجاریان یا اکبر گنجی یا شمس الواعظین یا دکتر سروش دیدگاههای ایدئولوژیک و فاشیستی اش را در قرائت استبدادی از شیعه اصلاح کند و به جایی برسد که این افراد رسیدند، اما آثار شریعتی به همان صورتی که هست جای دفاع ندارد. از این آثار شوری عاشقانه حاصل می شود که جز به استبداد نمی انجامد.5) آثار شریعتی بر سه گونه است: آثار تحقیقی مانند اسلام شناسی و تاریخ ادیان که مملو است از اغلاط تاریخی و اطلاعات غلط و تفسیرهای ابتدایی از اندیشه های جدید. این آثار تنها از تمایلات یک انسان صادق، کم سواد و عاشق حکایت می کند که قصد دارد جامعه شناسی ، تاریخ و دین را تبدیل به اسلحه کند تا با آن بساط ظلم را براندازد. گونه دوم این آثار سخنرانی های شورانگیز برای برانگیختن جوانان باصداقت و پاکدامن بود، آثاری مانند پس از شهادت و شیعه یک حزب تمام و حسین وارث آدم. خواندن این آثار تن آدم را می لرزاند، اشک به چشم می آورد، قلب را گرم و سرخ می کند، شوری را در درون بر می انگیزد تا انسان اسلحه در دست بگیرد و خود را فدا کند و دین و جامعه را نجات دهد. اسم این عمل تروریسم است. چه در سال 1350 و چه در سال 1360 و چه در سال 1370 و چه در سال 1380، هیچ فرقی نمی کند. گروه سوم از آثار دکتر شریعتی شامل هبوط، ، گفتگوهای تنهایی و کویر است. این آثار عارفانه و از نظر ادبی زیباست و حکایت از قلبی پاک و عاشق و پرشور دارد که دائما در تعارض با خود و جهان است. این آثار ارزش ادبی والایی دارد، ولی مانند بسیاری از آثار عرفانی تاریخ ایران اگر به عنوان دستورالعمل زندگی و سیاست و فلسفه نگاه شود، جز پرورش انسانی خودآزار یا دیگرآزار حاصلی ندارد. در کنار بزرگان عرفان شیعی حتی پنج دقیقه هم نمی شد و نمی شود زندگی کرد، تذکره الاولیاء را بخوانید و پند بگیرید. البته این آثار به عنوان آثار ادبی بی نظیرند و خواندنشان بسیار لذتبخش است. کویر و هبوط و بخصوص گفتگوهای تنهایی از آثار بزرگ ادبی دوران ماست.6) آثار و دیدگاههای شریعتی پایه و اساس اتفاقات بیست ساله جمهوری اسلامی ایران است. بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان، واحد نهضت های آزادیبخش سپاه پاسداران( مهم ترین نقطه آغاز تروریسم در منطقه)، بسیج، انقلاب فرهنگی، روحانیت انقلابی، صدور انقلاب، حمایت از پابرهنگان در جهان و هیستری ضدغربی برخاسته از تشعشعات دکتر شریعتی است. این را هرگز فراموش نکنیم. بخش اعظم جوانان پاکدامن و دلسوزی که ترور کردند یا اعدام کردند شاگردان شریعتی بودند. آنان زندگی را لجنی می دانستند که باید آن به سوی نیستی رفت و خود را فدا کرد. شریعتی با ایدئولوژی کردن دین خطرناک ترین بلا را به سر یک نسل آورد. خدای را سپاس می گوئیم که با توسعه غربزدگی، توجه به لیبرالیسم و رشد قرتی بازی و سوسول گرایی و افزایش انحرافات اخلاقی و گسترش مفاسد اجتماعی در ایران توجه مردم و جوانان به شریعتی کاهش یافت و این نسل خدا را شکر که فاسدند و تروریست نیستند. خدای را سپاس که با روی کار آمدن حکومت هاشمی رفسنجانی و انحراف انقلاب آثار شریعتی کمرنگ شد و خودخواهی جانشین ایثار و مرگ خواهی شد. خدای را سپاس که با توجه مردم به جنبش دوم خرداد مردم کشور به سوی افکار منحط لیبرالیستی روی آوردند و از شر انقلابیگری شریعتی خلاص شدند. و خدای را سپاس که با بن بست اصلاحات ته مانده امید مردم به روشنفکری دینی کمرنگ شد و حالا مردم خواهان دینی شخصی و زندگی اجتماعی مطابق با اصول عقلانی و حقوق بشر هستند و حاضر نیستند برای نجات دین و میهن خود را فدا کنند. 7) هر کدام از ما انقلابیون سابق لازم است گذشته خود را نقد کنیم. یک نام این گذشته انقلابیگری است. تعبیر مارکسیستی یا چپ یا مذهبی یا ملی مذهبی یا حزب اللهی یا مجاهدانه آن هم فرق نمی کند. ما باید این گذشته را نقد یا به قول امت شهیدپرور از آن توبه کنیم. یکی از مهم ترین سوابقی که باید از آن توبه کنیم و آنرا بیرون از فکرمان در موزه بگذاریم دکترعلی شریعتی است. اگر پذیرفته باشیم که گلوله بد است و تنها ره رهایی جنگ مسلحانه نیست، باید شریعتی را هم نقد کنیم. این تفکر همیشه در صحنه بودن که با اتکاء به آن امت حزب الله بیست سال پدر این ملت را درآورد، ریشه در تفکر شریعتی وار دارد. باور کنید اگر این ملت به جای اینکه درصحنه باشد، به شراب نشسته بود یا به نماز ایستاده بود، این همه جسد در آلبوم خاطرات انقلاب دیده نمی شد. تنها تئوری اولتراجمهوری اسلامی دکتر شریعتی همان تئوری اسلام منهای روحانیت است. این تئوری هم علیرغم ظواهر جذابش بواطن چندان دلچسبی ندارد. واقعا فکر می کنید مهندس موسوی غیر آخوند بهتر از هاشمی رفسنجانی بود؟ فکر می کنید مسعود رجوی ممکن است از آیت الله خامنه ای بهتر باشد؟ فکر می کنید بازرگان و دکتر یزدی و سحابی تا همین پانزده سال پیش از آخوندها قابل تحمل تر بودند؟ فکر می کنید اگر به جای روحانیت قرار بود موجودی در سیستم شریعتی بیاید، چه تحفه ای می آمد؟ مشکل ما بعد از 25 سال تجربه حکومت دینی مشکل وجود و حضور روحانیت در اسلام نیست، بلکه مشکل نگاه ایدئولوژیک در دین است. 8) شریعتی برای انقلاب ایران مثل چه گوارا ست. مردی زیباروی و خوش سیما که دختران و پسران سابق عاشق او هستند. تصویرش برای چاپ روی پیراهن فوق العاده جذاب است، حتی جذاب تر از مارلون براندو. اما حاصل اندیشه چه گوارا همان نکبتی است که کوبا در آن غرق است. کشوری عقب مانده که هنوز سیستم حمل و نقل پایتخت آن درشکه است و مهم ترین منبع درآمدش از روسپیگری است. اگر عمرمان را با شریعتی و چه گوارا تلف کرده ایم، به جای پافشاری بر این اشتباهات لااقل بقیه عمر را به فرزندانمان دروغ نگوییم. شریعتی در حد پوستر قابل تحمل است، صدای ضبط صوت را کم کنیم، اگر چه خوش آهنگ است و لای کتاب را ببندیم، اگر چه نوشته هایش خوش وزن و ریتم است. حالا که شانس آوردیم و کسی شریعتی نمی خواند، زیاد از او دفاع نکنیم، بگذاریم این عکس باقی بماند، فقط هر سال یکبار به همدیگر بگوییم که از درون شریعتی جز استبداد چیزی در نمی آید. 9) در زندان بودم و بخاطر نوشته هایم محاکمه می شدم. بازجو در مورد نوشته هایی که در نقد شریعتی در مقدمه درخشت خام نوشته بودم مرا بازجویی می کرد. او می گفت: فکر می کنی اگر ما شریعتی را از انقلاب حذف کنیم چطور می شود جوانها را به طرف دین و نظام کشاند؟ من نه مخالف دین هستم و نه طرفدار براندازی جمهوری اسلامی( من اصولا طرفدار براندازی هیچ حکومتی نیستم) اما تفسیر ایدئولوژیک شریعتی از دین جز به همین حکومت منجر نمی شود. 10) من با عشق شریعتی مذهبی شدم، با عشق شریعتی انقلابی شدم، با عشق شریعتی وارد سیاست و دولت شدم و در وزارت کشور حکومت و صدا و سیمای جمهوری اسلامی کار کردم. فقط من نبودم، همین حالا هم اکثر مدیران نظام عاشقان شریعتی هستند. به من گفته می شود که چون بیست سال پیش من در حکومت جمهوری اسلامی کار می کردم، بنابراین گفته های شریعتی در مورد غرب و ولایت و تقلید و ... درست است. آقایان! خانم ها! فرض کنید من بدتر از تمام چیزهایی بودم که شما می گویید، آیا این باعث می شود که نگاه شریعتی استبدادی نباشد؟

Sunday, June 24, 2007

چنان‌كه مسلم است، پدر با دختر بسيار بدرفتاري مي‌كرد و يك‌روز دختر چند سيب برداشت و تعدادي مرد كوچك بر روي آن‌ها حكاكي كرد، با همه انگشتان كوچك، چشمان كوچك، انگشتان پاي كوچك و دختر آن‌ها را به پدرش مي‌دهد و به او مي‌گويد كه اين‌ها نبايد خورده شوند، بلكه بايد به‌عنوان يك يادگار از دوران بچگي تنها دخترش نگهداري شوند و طبيعتا پدر خوك‌صفت تمامي مردهاي ساخته شده از سيب را، تنها براي كينه‌ورزي با دختر، مي‌بلعد و آنها در داخل خود تيغ داشتند و او با درد و رنج بسيار مي‌ميرد...
"‏The Pillowman"

Friday, June 15, 2007

وقتي سگ‌هاي جنگ آزاد شوند، هيچ‌كس در امان نيست:
نيروهاي جنبش حماس راديو صداي فلسطين را در غزه منفجر و پخش برنامه‌هاي آن را متوقف كردند. به گزارش فارس به نقل از خبرگزاري فرانسه، نيروهاي وابسته به جنبش حماس پس از كنترل كامل شهر غزه و دستگاه‌هاي امنيتي و دولتي اين شهر، ساختمان ايستگاه راديويي "صداي فلسطين" وابسته به جنبش فتح را در اين شهر منفجر كردند كه به توقف پخش برنامه‌هاي اين شبكه راديويي انجاميد. تلويزيون رسمي فلسطين اعلام كرد آتش تمام ساختمان راديو صداي فلسطين را در بر گرفته و پخش برنامه‌هاي آن متوقف شده است. از زمان آغاز درگيري‌ها ميان فتح و حماس در غزه كه از يك هفته پيش آغاز شده اين اولين باري است كه نيروهاي جنبش حماس به يك رسانه نزديك به جنبش فتح حمله مي‌كنند. همچنين برنامه‌هاي راديو "صداي جوان" و "صداي آزادي" وابسته به جنبش فتح امروز قطع شد. گزارش‌ها حاكي است دولت تحت رهبري جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) كنترل كامل نوار غزه را در دست گرفته است. درگيري‌هاي اخير ميان فتح و حماس به كشته‌شدن 113 نفر طي يك هفته انجاميد.. (بازتاب)
چقدر حماقت لازمه؟ واحد اندازه‌گيري حماقت چيه؟ كم‌كم دارم شك مي‌كنم كه كي‌با‌كي دشمنه...


يه خبر بامزه به نقل از بازتاب:

اقدام تعجب‌برانگيز مسئولان آبفاي قم (آب و فاضلاب قم) در انتشار آگهي‌هايي براي صرفه‌جويي در مصرف آب در پشت قبوض آب شهروندان، موجي از نارضايتي و ناراحتي را در ميان طلاب، روحانيون و متدينين قم پديد آورده است.به گزارش خبرنگار «بازتاب»، مسئولان آبفاي قم در پشت طرح جديد قبوض آب، براي توضيح مزيت‌هاي دفن فاضلاب (تصفيه) عكسي را چاپ كرده‌اند كه جاي بسي تأمل دارد!



تعبير برخي مردم از ديدن اين عكس آن است كه خروجي اماكني نظير مساجد و بالاخص فيضيه (در شكل اين گلدسته صرفا گلدسته مشهور حرم در پشت مدرسه فيضيه است) به جاي علم و فضيلت، فاضلاب است كه حضرات دولتي آن را تصفيه كرده و بهينه شده به مردم تحويل مي‌دهند.مسئولان آبفا نه تنها تاكنون اقدام به جمع‌آوري اين قبوض ننموده‌اند، بلکه اعلام کرده‌اند طرح قبوض را تا پايان يافتن آنها تعويض نخواهند كرد.گفتني است، قبض‌هاي آب قم به دليل طراحي و چاپ همين طرح، با حدود يك ماه تأخير به دست مردم رسيده است.

Tuesday, June 05, 2007

Monday, May 28, 2007

چند روز پيش يك دوره آموزشي مديريت پروژه از طرف شركت گذاشته بودن كه بعضي از مشخصاتش براي من جالب بود:
١- پانزده نفر از بچه‌هاي شركت براي اين دوره معرفي شده بودن و محل برگزاري دوره تو يه هتل خارج از محل شركت بود تا مطمئن باشن كه گرفتاري‌هاي شركت مزاحم دوره نمي‌شه.
٢- همراهان گروه استاد، دو نفر مهندس ارشد و يك نفر مدير بخش حضور داشتن. دو نفر مهندس ارشد براي كمك به استاد، تعريف از تجربيات شخصي در موارد مختلف و موارد عملي بود كه ممكن بود استاد فراموش كرده باشه. زيرزيركي هم همه بچه‌ها رو زير نظر داشتن و از همه يادداشت برمي‌داشتن كه وقتي به شو‌خي ازشون پرسيديم چي كار مي‌كنن توضيح دادن كه مديرهاي بعدي گروه، بخش، دفاتر و مناطق رو انتخاب مي‌كنن! وظيفه مديربخش نظارت بر كيفيت آموزش و بازي كردن نقش كارفرما در كارهاي گروهي بود. شركتي كه من براش كار مي‌كنم در حدود ٦٠٠٠ نفر كارمند در تمام قاره‌ها داره و مديربخش در اون به معناي مدير يك شركت متوسط مهندسي هستش.
٣- همون اول تمامي گروه‌هاي كاري مشخص شدن، روش تدريس به راي گذاشته شد و قوانين حين آموزش (موبايل، بيرون رفتن واسه دستشويي (!) و امتيازبندي رقابت‌ها) با راي‌گيري تصويب شدن.
٤- كلاس‌ها دقيقا هشت و نيم صبح شروع مي‌شد و دقيقا پنج بعدازظهر تعطيل مي‌شد. وقتي به خاطر يه كار بي‌ربط از استاد خواهش كردم كه ساعت چهارونيم كلاس رو ترك كنم، گفت اشكالي نداره ولي فردا بايد هر دو ساعت ٨ صبح و نيم ساعت جلوتر بياييم تا مطالبي رو كه از دست مي‌دم برام تكرار كنه! اين شد كه شرمنده اخلاق ورزشيش شدم و تا ساعت پنج نشستم سر كلاس.
٥- قسمت عمده كلاس به‌صورت سئوال و جواب و اينتراكشن بين بچه‌ها و مهندس‌هاي ارشد بود. در تمام مدت كلاس، يك نفر از ٥ مهندس ‌هاي ارشد و خود بچه‌ها به‌هم نگفتن ”اشتباه مي‌كني” يا ”جوابت اشتباهه”. بين كلاس‌ها از مديربخش درمورد اين رفتار (كه به‌نظر ما ايراني‌ها كاملا عجيبه!) پرسيدم و گفت كه واضحه كه بعضي‌ها ”جواب يك سئوال ديگه رو به‌جاي سئوال مطرح شده بدن” و خوب به‌هر حال چون جواب يه سئوال ديگه است دليل نداره كه اشتباه باشه! در تكميل حرف‌هاش هم گفت اين يك رويه در سيستم آموزشي هستش كه هيچ كس با جواب منفي و يا عكس‌العمل شديد مواجه نشه (اينا سوسولن و به عبارت اشتباه مي‌كني مي‌گن عكس‌العمل شديد!) تا هم حس اعتماد به نفس از بين نره و هم ”بتونن از نظرات اون شخص هميشه استفاده كنن”. درطي روز بارها مي‌بينين كه مهندس‌ها به رئيس‌شون و حتي كارفرما مي‌گن كه ما تو اين كار اشتباه كرديم و لازمه طرح رو عوض كنيم. همه هم با خنده قضيه رو حل و فصل مي‌كنن كه كسي مجبور نباشه به‌خاطر ترس از عكس‌العمل شديد مخفي‌كاري كنه و يا دروغ بگه كه دردسرهاي بعديش بيشتر بشه.
٦- اينجا اشتباهات وقتي به مرحله اجرا و قرارداد مي‌رسه كاملا حياتي مي‌شه و ممكنه يه خطاي كوچيك مهندسي منجر به پرداخت مبالغ نجومي از طرف شركت بشه كه به‌همين دليل تمامي شركت‌ها خودشون رو درمقابل اشتباه در طراحي و برآورد بيمه‌هاي سنگين مي‌كنن. اگه اشتباه ناجوري بكني كاملا محترمانه و با خنده ازت خداحافظي مي‌كنن و چون هر بار كه بخواهي جايي استخدام بشي تمام آمارت رو از كارفرماهاي قبليت مي‌گيرن، سخت مي‌توني اشتباهت رو جبران كني (بعضا بايد از جامعه مهندسي خداحافظي كني!). به همين علت همه تمامي مراحل كاري و ارتباطات كاري رو عجيب جدي مي‌گيرن. درحين صحبت و كار همه در حال خنده و خوش و بش هستن ولي هيچ مرحله كاري و كنترل كيفيت چشم‌پوشي نميشه.
حدود يك سال پيش كه واسه دومين بار تو عمرم مي‌خواستم از ايران خارج بشم، شب تو هواپيما اصلا خوابم نمي‌برد. يه فيلم ديده بودم و ساعت طرفاي ٣ صبح به وقت ايران بود. همه دور و برم خواب بودن و هواپيما هم تاريك بود و فقط از اين ستاره‌هاي الكي سقف كابين روشن بود.
واسه اولين بار اين آهنگ رو شنيدم و تو اون موقعيت بدجوري حالم رو به هم ريخت. امروز كه داشتم دوباره گوش مي‌دادم بهش، متن شعرش رو هم پيدا كردم.


James Blunt - High

Beautiful dawn - lights up the shore for me.
There is nothing else in the world,
I'd rather wake up and see (with you).
Beautiful dawn - I'm just chasing time again.
Thought I would die a lonely man, in endless night.

But now I'm high; running wild among all the stars above.
Sometimes it's hard to believe you remember me.

Beautiful dawn - melt with the stars again.
Do you remember the day when my journey began?
Will you remember the end (of time)?
Beautiful dawn - You're just blowing my mind again.
Thought I was born to endless night, until you shine.

High; running wild among all the stars above.
Sometimes it's hard to believe you remember me.

Will you be my shoulder when I'm grey and older?
Promise me tomorrow starts with you,

Getting high; running wild among all the stars above.
Sometimes it's hard to believe you remember me

Sunday, May 27, 2007

امروز دوباره نوشته برف سياه رو تو وب‌سايت ابراهيم نبوي خوندم. نبوي اين متن رو سال‌هاي قبل نوشته بود و امسال دوباره اون رو به ما يادآوري كرد و دوباره عين سال‌هاي قبل و با همون شدت همون جاي قبلي من رو سوزوند.

ما در ايران به علت ايزوله بودن و عدم تماس مستقيم با كشورهاي پيشرفته، مهم‌ترين پارامتر در زندگي خودمون و در نتيجه انتخاب مشي سياسي و اجتماعي حكومتمون رو فراموش كرديم: كيفيت زندگي

متاسفانه ما كيفيت زندگيمون رو به شدت پايين آورديم و اونقدر بهش عادت ميكنيم كه حتي پس‌رفت اون رو هم متوجه نميشيم. يك قسمت از متن نبوي خيلي به‌نظرم جالب اومد و اينكه ما اصلا از زندگيمون و حكومتمون چي مي‌خواييم؟ جدا از زندگيمون چي مي‌خواهيم كه بعد از ١٠٠ تا ١٥٠ سال تاريخ امروزيمون هنوز نتونستيم سيستم مناسب حكومتمون رو براي خودمون مشخص كنيم؟

Wednesday, May 16, 2007

اين رو امروز توي بازتاب خوندم:
از زمان اشغال عراق تاکنون، کمتر از چهارهزار نفر از نيروهاي اشغالگر صليبي کشته شده‌اند، اما بيش از دويست هزار نفر از غير نظاميان عراق، که بيشتر آنان را شهروندان عادي مردمان کوچه و بازار تشکيل مي‌دهد، به شيوه‌هايي بسيار وحشيانه مانند سر بريدن و يا بمب‌گذاري ماشين‌ها به قتل رسيده‌ يا نقض عضو شده‌اند؛ بنابراين، از همين دو جمله مي‌توان چنين قضاوت کرد که:
1ـ انتحاريون و تکفيريون در حقيقت به دنبال اخراج اشغالگران نيستند.
2ـ آنچه در رسانه‌هاي گروهي کشورهاي عربي و اسلامي از آن به عنوان مقاومت ياد مي‌شود، نه تنها يک مقاومت نزه، پاک و عادلانه نيست، بلکه با اصول اوليه انساني و اسلامي هم سازگاري ندارد و بيشتر به ژنوسيد و پاکسازي قومي و مذهبي شبيه است و تاکنون حوادثي به مراتب بدتر از آنچه در «رواندا» روي داده است تکرار مي‌شود.
اگر مقاومت ويتنام، مشروعيتي داشت و همه آزادگان جهان، پيروزي آنها را آرزو مي‌کردند، دست‌كم يک دليل آن اين بود كه از قانون و عرف مقاومت انساني پيروي مي‌شد. کشته شدگان غير نظامي به دست نيروهاي انقلابي مقاومت در کمترين حد ممکن بود و اين اشغالگران بودند که غير نظاميان را هدف قرار مي‌دادند. اخراج اشغالگران از راه‌هاي بسيار ساده‌تر و كم هزينه‌تري نيز عملي است. در هند و آفريقاي جنوبي، مقاومت منفي توده‌هاي مردم، رژيم‌ها را سرنگون كردند. در عراق 1920 علما با يك فراخوان عمومي و بدون خونريزي، بريتانيا را اخراج كردند و در جنگ عليه نازي‌ها نيز ارتش‌هاي مقاومت، تنها اهداف نظامي نازي‌ها را هدف قرار مي‌دادند، اما مقاومت در عراق يک استثناست! چرا‌‌؟ براي اينکه ‌ايدئولوژي انتحار و تکفير، يک ايدئولوژي مخرب، منحرف و غير انساني است که دوست و دشمن نمي‌شناسد.
درسته ٨ سال با هم دشمن بوديم و جنگيديم ولي واقعا شده ١٠ دقيقه خودمون رو جاي عراقي‌ها بذاريم؟ تاحالا فكر كرديم كه هيچ جاي كشور، شهر، محله و يا حتي خونه خودمون احساس امنيت نكنيم؟ از كنار هر ماشين پارك شده كنار خيابون با وحشت از انفجار رد بشيم؟ هر بار كه از خونه بخواهيم بريم بيرون طوري از همه خداحافظي كنيم كه ممكنه يك ساعت بعد يك نفر از خانواده‌مون رو ديگه نبينيم؟ هر روز كه بچه‌هامون ميرن مدرسه معلوم نباشه كه بعدازظهر سالم مي‌بينيمشون يا با بدن‌هاي تكه و پاره؟
نتيجه حماقت و جهل مي‌تونه خيلي چيزها باشه ولي اين وحشت‌ناك‌ترين عقوبتي هستش كه مي‌تونه بر سر احمق‌ها بياد... ملتي كه سرنوشت خودش رو نتونه تعيين كنه و كساني باشن كه به خاطر احمقانه‌ترين دليل ممكن يعني شيعه يا سني بودن هم‌ميهن‌هاي خودشون رو بكشن...
اين كثافت جهاد با هركسي كه مثل تو فكر نمي‌كنه، تروريسم به اسم اسلام و دعواي شيعه و سني به نام قرآن رو عربستان سعودي شروع كرد و هزينه‌هاش رو تا حالا پرداخت مي‌كنه. اين حماقت هم عينا توسط هيات‌هاي مذهبي و استشهاديون ايران داره ترويج مي‌شه. اگه جلوي تعفن تعصب شيعه-سني بازي از الان گرفته نشه، امروز عراق، فرداي ايرانه...
فكر كنم ديگه وقتش شده كه بين تماميت ارضي و امنيت ايران امروز و يا اينكه ١٤٠٠ سال پيش باغ فدك توعربستان مال كي بوده يكي رو انتخاب كنيم...

Friday, May 11, 2007

شب تعطيل
توت فرنگي
خامه زده شده با شكر
آهنگ ديازپام ١٠ محسن نامجو
الميرا بغلت
...اي چرخ بايست و اي زمان درنگ كن

Sunday, April 29, 2007

اگه مطالبي كه تو كامنت‌ها و يا تو برگشت ايميل‌ها مي‌نويسم رو جمع كنم ميشه يه كتاب. نمي‌دونم چرا نا ندارم اينجا بنويسمشون؟

Thursday, April 26, 2007

تغییر نام ایران
در اول فروردین ماه سال1313 ه ش نام پارس یا پرشیا ، رسما به ایران تغیر یافت . پیشتر نام ایران در مجامع بین المللی به عنوان پرشیا یا پارس خوانده می شد و هنوز در برخی از کتب قدیمه بیگانه می توان چنین نامی را در مورد ایران یافت . در این سال دولت وقت، نام ایران را به عنوان « ایران» در جهان مطرح ساخت .

Tuesday, April 10, 2007

معمولا کم پیش میاد که نوابغی مثل من پا (یا کله) به زمین بذارند ولی این دوستمون آرش سبحانی (کیوسک) یکی از همین کار درست هاست! توصیه میکنم که حتما این آهنگا و کلیپ ها رو نگاه کنین. کم لذت نمی برین:

عشق سرعت

تو کجایی

روزمرگی

از طرفی هم به زودی آلبوم جدیدش بیرون میاد. با اینکه کم پیش میاد آهنگی رو پول بدم بخرم ولی فکر کنم این کمترین کاریه که میتونیم واسه ادامه لذت بردن خودمون از آهنگاش بکنیم:

http://cdbaby.com/cd/kiosk2

Sunday, January 14, 2007


فردا اولين روز کاري هفته است. از دوشنبه تا چهارشنبه ساعت 13 بايد به 165 نفر توضيح بدم تعطيلات هفته قبلم چطور بوده و از ساعت 13 چهارشنبه تا عصر جمعه بايد به همونا بگم برنامه‌ام براي تعطيلات آخر هفته چيه.

"خداوند شبان من است؛ محتاج به‌هيچ چيز نخواهم بود. در مرتع‌هاي سبز مرا مي‌خواباند. نزد آب‌هاي راحت مرا رهبري مي‌كند. جان مرا برمي‌گرداند و به‌خاطر نام خود به راه‌هاي عدالت هدايتم مي‌نمايد. چون در وادي ساية موت نيز راه روم از بدي نخواهم ترسيد زيرا تو با من هستي؛ عصا و چوب‌دستي تو مرا تسلي خواهد داد. سفره‌اي براي من به حضور دشمنانم مي‌گستراني. سر مرا به روغن تدهين كرده‌اي و كاسه‌ام لبريز شده است. هر آينه نيكويي و رحمت تمام ايام عمرم در پي من خواهد بود و در خانة خداوند ساكن خواهم بود تا ابدالآباد"

اين بخش از کتاب مقدس دقيقا در دنياي امروز محقق شده. موسسه‌هاي اعتباري شبان انسان‌هايي هستند که به‌خاطر داشتن کارت اعتباري براي خريد ميز و صندلي، ماشين آخرين مدل، دستگاه‌هاي پخش موزيک، تلويزيون تخت و هزار درد ديگر (براي آن‌که محتاج به‌هيچ چيز نباشند) حاضرند گوسفنداني "نايس" باشند. دو هفته تعطيلات کريسمس و سال نو در مراتع سبز و نزد آب‌هاي راحت صفا کنند و عصا و چوب شبان آنان را تسلي مي‌دهد.

چه کسي حاضر است خانه خداوند را رها کند و برود خارج؟...

دلم براي خيلي چيزا تنگ شده. اوليش هم خودم...
همه چيز تو يه چشم به‌هم زدن تموم شد...